۱۳۹۶ خرداد ۲۱, یکشنبه

چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران(2)

چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران(2)

تحلیل های نادرست
یکی از نکات مهم در تحلیل اوضاع سیاسی این است که تضادهای جناح های مختلف درون حکومت اسلامی و حتی درون یک جناح را واقعی بینگاریم. این نکته اغلب در تحلیلهای برخی  چپ ها(و ما اینجا از چپ های واقعی صحبت میکنیم) و تقریبا از زمانی که این تضادها فوران بیشتری کرد(یعنی دوران منتهی به خرداد 76) بدرستی درک نمیشود. برخی از گروه های چپ که در سلامت فکری و راستی شان تردیدی نیست، این گونه تحلیل میکنند که جناح خامنه ای برای اینکه مردم بیشتری در انتخابات شرکت کنند و در عین حال روحانی انتخاب شود، رئیسی را وارد میدان کرد تا مردم از ترس جلاد و لولو سرخرمنی هم چون رئیسی بیایند و شرکت کنند و به روحانی رای دهند. برخی دیگر میگویند که تمایل اصلی حکومت (که آنها آن را یکدست دیده و عموما در یک جریان به رهبری خامنه ای خلاصه میکنند) این است که مثلا رئیسی رای بیاورد، اما اگر او رای هم نیاورد، مهم نیست، بلکه این مهم است که مردم در انتخابات شرکت کنند.
شرکت مردم و استفاده های جناح ها
تردیدی نیست که برای کل حکومت جدای از هر جناح و گروهی و البته سوای انگیزه های جداگانه و متضاد آنها، شرکت کردن اکثریت کسانی که میتوانند رای دهند بسیار مهم است. زمانی که مردم بسیاری در انتخابات شرکت کنند، آنها میتوانند این شرکت اکثریت را در انتخابات، به مثابه قبول کلیت حکومت یا نظام  اسلامی از جانب مردم قلمداد کنند(سخنان اخیر خامنه ای در تقابل با نظرات درون جناحش که به وی انتقاد میکنند چرا مدام از مردم میخواهد در انتخابات شرکت کنند، گواه بارزی بر این امراست).
جناح خامنه ای  
 جناح خامنه ای دو استفاده خاص که یکی جنبه خارجی و دیگری جنبه داخلی دارد از این شرکت مردم میکند. جنبه خارجی آن برخ کشیدن این تعداد شرکت کننده به کشورهای غربی و اسرائیل و برخی دیگر از کشورهای منطقه است. این جناح به آنها میگوید حکومت و نظام اسلامی ما ثبات دارد و حتی اگر مردم بخواهند تغییری در اوضاع خود بوجود آورند این را با رای دادن انجام میدند. از این رو پایه های ما محکم و استوار بوده و کل حکومت توانایی تداوم خود را دارد و بنابراین دست از برنامه ریزی و توطئه برای سرنگونی ما بر دارید. یک جنبه دیگر استفاده بیرونی این است که اینها خود را مجاز میبیند که به برخی سیاست های ماجراجویانه خود در منطقه ادامه داده و شرکت مردم را به نفع سیاستهای خویش مصادره کنند.
  جنبه درونی این قضیه هم این است که آنها هم از آخور میخورند هم از توبره. یعنی از یکسو میگویند مردم به کل نظام اسلامی رای دادند. بنابراین خود را برای استفاده از رای مردم برای تداوم و پیشبرد  سیاستهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خویش در تمامی زمینه های باز میبینند. و از سوی دیگر همین رای مردم را به یک کل تبدیل کرده، خود را نماینده مردم دانسته و از رای خود مردم استفاده کرده و آن را بر سر هر کدام از جنبش های مستقل مردم یعنی جنبش کارگران و زحمتکشان، دانشجویان، زنان، کارکنان ادارات، جنبش های مذهبی و قومی و غیره میکوبند. با این کار از رای مردم استفاده میکنند تا انتقام رای ندادن مردم به کاندیدای مورد نظرشان و نیز برخی پیشروی ها و ارتقاء خواستهای آنها در دوره انتخابات را از مردم بستانند.(1)
البته باید این نکته را افزود که حتی همین جناح، علیرغم خواست کلی اش برای شرکت مردم، در زمانی که احساس کند که این شرکت، رای حریف را بیشتر میکند از آن جلوگیری میکند. نگاهی به برخوردهای شورای نگهبان در مورد ساعت پایان رای گیری آن هم در شرایطی که مردم بسیاری در بیرون محلهای رای گیری بودند و شکایت روحانی مبنی بر اینکه 4 میلیون رای دهنده دیگر نتوانستند رای دهند(در مورد اغراق آمیز بودن یا نبودن این رقم صحبتی نمیکنیم) نشان از آن دارد که حتی شرکت مردم برای اینها بدون حد و مرز نیست و از نظر آنها در شرایط معین، باید بزور هم که شده  به آن حدو ومرز داد.
این را هم اشاره کنیم که جدای از اینکه اکثریت نشریات و بلندگوهای خامنه ای پیشاپیش میگفتند که نتایج نظر سنجی ها نشان میدهد که درصد رای به روحانی پایین آمده و درصد رای به  رئیسی بالا رفته است، اما خامنه ای و جناحش چند روز پیش از انتخابات و بر مبنی گزارشهای سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی اش  تقریبا از برد روحانی مطلع میشوند و خامنه ای در صحبتهای خود( روز چهارشنبه 27 اریبشهت 96) هم در مورد اعدم اعتقاد خودش به «برنده و بازنده» انتخابات صحبت میکند و اینکه هرکسی انتخاب شود پیروز انتخابات نظام اسلامی است؛ وهم در مقابل نظریه تقلب که  احتمالا در جناح خود وی وجود داشت موضع گرفته و خواهان این میشود که انتخابات با«پایبندی به قانون وو رعایت انضباط» برگزار شود و در عین حال به دستگاههای  برگزار کننده انتخابات میگوید«آراء مردم امانت است و این امانت باید حفظ شود».(2)
جناح روحانی
جناح دیگر یعنی جناح روحانی (اصلاح طلبان و اعتدالیون) نیز منافع خاص درونی و بیرونی از شرکت مردم دارد که در مجموع در مقابل منافع جناح خامنه ای است. در مورد جنبه داخلی، هر چه تعداد شرکت کنندگان بیشتر باشد، رای به نماینده این جناح یعنی روحانی بیشتر خواهد بود و شخص اخیر میتواند در توازن قدرت بین جناح ها دست بالاتری بیابد و سیاستهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود را بیشتر پیش ببرد.
 البته این امر توازن قوای جناح های مختلف در حکومت، تنها به رای تعداد مردم شرکت کننده محدود نمیشود. این رای تا حدودی در توازن نیروهای درون حکومت موثر است. در واقع، سهم هر کدام از قوا از حکومت و توازن بین آنها، تا حدودی طبق قانون اساسی تعیین میشود و اینکه جایگاه هر قوه کجاست و حقوق و مسئولیت های آن کدامند، و تا حدود زیادی نیز با توجه به تکوین مبارزه طبقاتی و تمرکز واقعی این قوا (نظامی، سیاسی و اقتصادی) در دست هر کدام از جناح ها. درحال حاضر بیشترین قوا(خواه بر طبق قانون اساسی و خواه در پی مبارزات قدرتی که از پس از انقلاب میان باندهای حاکم آغاز شد) در دست جناح خامنه ای متمرکز شده است. بر این مبنا رای مردم (که عموما همان رای ای است که اصلاح طلبان بروی کم «هزینه بودن» آن تاکید میکنند. پس از آن به مردم گفته میشود که «هزینه» خود را دادید، اکنون به خانه برگردید، تا ما بقیه کارها را درست کنیم!؟) تا حدود کمی میتواند بر  توازن و تعادل این قوا تاثیر بگذارد. اما تردیدی نیست که بودن این رای در پشت مثلا روحانی، به وی در درون قوا قدرت بیشتری میدهد تا نبودن آن. به بیانی منفی و شاید واقعی تر، با بودن این رای هم کار آنچنانی از روحانی بر نمیآید، وای به آنروزی که چنین رایی پشتش نباشد!
جنبه دیگر داخلی این رای زمانی است که دولت روحانی در مقابل جنبشهای مردمی و رادیکال قرار میگیرد اینجا نیز همان رای کلی است که وی آن را بهانه میکند تا قوانین و برنامه هایی را علیه منافع این طبقات بویژه طبقه کارگر و زحمتکشان  پیش ببرد. اینجا و در این حوزه، هر دو جناح تا حدودی اتحاد منافع دارند. گرچه شیوه برخوردشان به این جنبش طبقه کارگر و زحمتکشان تا حدودی متفاوت است و جریان روحانی بیشتر از طریق«با پنبه سر بریدن» مقاصد خود را تعقیب میکند اما جناح خامنه ای با نیروهای پاسدار و بسیج و انتظامی اش و «شمشیر را از رو بستن». عجالتا اشاره کنیم که روحانی و جناحش در درجه اول پشتیبان سرمایه های بزرگ هستند و منافع آنها را مد نظر دارند، بنابراین روشن است که در مقابل کارگران و زحمتکشان و حتی سرمایه های خرد قرار گیرند.
از جنبه ی بیرونی، این رای برای جریان روحانی دو منفعت اساسی دارد: یکی نشان دادن پایگاه مردمی خود به امپریالیستها و دیگر کشورهای جهان، دعوت تمامی امپریالیستها به ایران برای سرمایه گذاری در اقتصاد ایران،اقناع آنها به اینکه در ایران ثبات سیاسی وجود دارد، امنیت برای سرمایه و سرمایه گذاری وجود دارد و غیره، و خلاصه اینکه آنها میتوانند روی جناح وی حساب کرده و سرمایه گذاری کنند؛ و باری  بدر بردن اقتصاد بیمار و بحران زده ایران از این وضعیت. جنبه ی دیگر این مسئله تقابل با استفاده جناح خامنه ای برای پیشبرد سیاستهای ماجراجویانه خود در منطقه و جهان است. روشن است که در خصوص سیاست خارجی (بویژه در مورد سوریه، عراق، عربستان، حزب اله و جهاد اسلامی و غیره) بین دو جناح تضاد وجود دارد و هرکدام جداگانه تلاش میکنند تا رای مردم را به عنوان پشتیبان خود در پیشبرد سیاستهای خارجی شان سازند. اینجا نیز بار دیگر در حالیکه جناح خامنه ای ماجراجویانه برخورد میکند، جناح روحانی سعی در آرام کردن فضا میان خود و دیگر کشورهای درگیر در جنگ ها و دعواهای منطقه ای دارد.
جناح خامنه ای و رئیسی
نکات بالا همه در مورد شرکت عمومی مردم در انتخابات است. اما روشن است که هر کدام در درجه نخست طرفدار این هستند که مردم به جناح آنها رای دهند و نه به جناح مقابل؛ و قدرت بیشتری را اگر در اختیار ندارند در اختیار بگیرند، و یا اگر دارند بیشتر از آن را و بطور کامل در دست خود متمرکز کنند.
اینها تماما  نشان دهنده این است که این تضادها واقعی است. جناح خامنه ای، رئیسی را وارد انتخابات نکرد برای اینکه مردم بیایند و به روحانی رای دهند، بلکه این جناح  رئیسی را وارد انتخابات کرد تا وی را برنده از انتخابات خارج کند. آنها هر کاری که میشد انجام دادند: از پشتیبانی تمام عیارتبلیغاتی (تلویزیون و مطبوعات و...) از وی گرفته تا پرداخت هزینه های گزاف، مانورهای فراوان و خلاصه استفاده از تمامی امکاناتی که میشد از آنها بهره گرفت. اینها همه ی این کارها را کردند تا رئیسی را برنده از انتخابات خارج کنند و تتمه ی حکومت را نیز به نفع خویش یکدست گردانند. در این نکته تردیدی نیست که جناح خامنه ای و پاسداران و بسیجیانش میخواستند رئیسی برنده این انتخابات باشد نه روحانی. آنها خواه در پیش از انتخابات، خواه پس در دوره انتخابات و خواه پس از انتخابات این را نشان دادند و از این پس نیز باز نشان خواهند داد.(پایین تر به نطق های خامنه ای در سالروز مرگ خمینی و نیز با دانشجویان خواهیم پرداخت).
البته پذیرش کاندید شدن اشخاص معین کاملا بستگی به نظر شورای نگهبان و خامنه ای دارد. اینجا مرزهای معینی برای کاندید شدن اشخاص حاکم است. این مرزهاست که اجازه میدهد که مثلا روحانی میتواند کاندید شود اما خاتمی و یا احمدی نژاد نمیتوانند. دو نکته بسیار مهم در این دایره و مرزها وجود دارد: یکی این است که بالاخره باید از جناح مقابل هم نماینده ای(هر چه کم تر «برا» و هرچه بیشتر«راست » و هر چه آماده پذیرش توپ و تشرها ی خامنه ای باشد و دم بر نیاورد بهتر است) وجود داشته باشد تا این جناح در انتخابات شرکت کند و مردم را نیز به شرکت در انتخابات دعوت کند. دوم اینکه در مورد روحانی، اینکه این شخص نتوانست در دوران چهار ساله ریاست جمهوری خویش اعتماد مردم را جلب کند(این گونه که گفته شده روحانی به واسطه همین جو و نیز به  این دلیل که مطمئن نبود که شورای نگهبان وی را تایید صلاحیت کند، نمیخواست وارد انتخابات شود) و مردم بسیاری از وی رویگردان شدند، دلیل دیگری است بر پذیرش کاندید شدن وی بوسیله جناح خامنه ای . به این ترتیب جناح خامنه ای میخواست با یک تیر دو نشان(فعلا میگوییم دو نشان گرچه نشان های دیگری نیز وجود دارند) بزند. از یکسو جریان مقابل خویش را در انتخابات شرکت داده و به این وسیله مانع تحریم گسترده انتخابات شده است. از سوی دیگر کسی را وارد انتخابات کرده که احتمال نزدیک به یقین میدهد که بتواند از نقطه ضعف های وی استفاده کرده و وی را شکست داده و  فرد مورد نظر خود یعنی رئیسی را به پیروزی برساند.
نقطه ضعف ها و شکستن خط قرمزها
اما جریانات بر وفق نشر خامنه ای و جناحش پیش نرفت. در واقع  این جناح کسی را وارد صحنه کرد که فکر میکرد میتواند وی را «از کار در بیاورد». یعنی فکر میکرد این شخص پرونده در مجموع قابل دفاعی دارد و اگر چنانچه نقطه ضعفی داشته باشد، جناح مقابل نمیتواند از آن استفاده کند. شخص رئیسی که صحبت از جانشین خامنه ای وی شدن نیز هست، کسی بود که بنا به شواهد و گفته ها، از مدتها پیش روی وی سرمایه گذاری شده بود. نقطه ضعف اساسی رئیسی(از نظر جریان روحانی و برای استفاده صرفا تبلیغاتی، زیرا خود اینها نیز نقطه ضعفی مشابه رئیسی کم ندارند. خلخالی، محتشمی، غفاری، موسوی تبریزی کمتر از رئیسی نبودند) همانا پستهای وی در دادگاهها  و فرمانهای اعدامی است که داده، و بدترین آنها شرکت وی در قصابی تابستان 67  زندانیان سیاسی ای است که دوران محکومت خود را طی میکردند.(3) اما حتی همین ها که علی الظاهر خط قرمز حکومت اسلامی بود وجریانهای پشتیبان رئیسی  فکر میکردند که روحانی نمیتواند از آنها استفاده کند، بوسیله روحانی وقعی گذارده نشد و وی حتی به همین ها نیز حمله کرد؛ یعنی به کسانی که «فقط اعدام و کشتار بلد بودند».
البته باید توجه داشت که این استفاده برای روحانی به هیچ وجه مجاز نبود زیرا خود وی به عنوان عضوی از شورای امنیت حکومت و رئیس این شورا در تمامی این جنایات نقش داشت و پیش از این نیز هرگز آنها را محکوم نکرده بود(بویژه در تقابل با جریان های 18 تیر 78) و حتی این امر از سوی برخی جریانها(جدای از جریان خامنه ای که سریعا گفتند که وی قواعد بازی را به هم زده و از خط قرمزها عبور کرده است) از درون جریان های نزدیک به خود وی نیز، به عنوان شیوه ای ناپسند و ضد اخلاقی مورد نقد قرار گرفت. اما روحانی نیز با یک تیر میخواست دو نشان بزند. یکی اینکه  درست به یکی از مرکزی ترین نقطه ضعف های رئیسی نماینده اصلی جریان مقابل حمله کند و باصطلاح تیر خلاص را شلیک کند و دیگر اینکه بنوعی از گذشته خویش «برائت» جوید. یعنی اگر من خود چنین کارهایی کردم، اکنون پشیمانم و این کارها را نقد و رد میکنم.(4)
اگر چنانچه ما به مجادله های کاندیدها توجه کنیم این امر بیشتر روشن خواهد شد که تضادها و تصادم ها واقعی است. در حقیقت این دو جناح به افشای تام و تمام یکدیگر دست زدند و هر دو خط قرمزها را شکستند. نمیتوان گفت که این درجه از افشا، کاملا برنامه ریزی شده و برای جلب توجه مردم برای شرکت در انتخابات است. دقیقتر آن است که گفته شود تضادهای جناح های حاکم عمیقتر شده و دایره خط قرمزها عقب تر رفته اند. یعنی مرزهای کنونی شکسته شده است و این نشان میدهد که دور تازه ای از درگیری جناح ها و پس و پیش رفتن ها که ممکن است کار را به کشاکش های درونی بیشتری(حتی تا مرز کشتار و یا کودتای جناح خامنه ای ) بکشاند، تکامل یافته است.(5) 
مواضع خامنه ای در مقابل روحانی
مشکل میشد تصور کرد که خامنه ای در مورد پیروزی روحانی ساکت بنشیند و دم بر نیاورد و یا از وی پشتیبانی کند. دو نطق پیاپی خامنه ای (بویژه نطق دوم برای دانشجویان) جز تکرار رفتارهای پیشین وی پس از شکستهای  وی در انتخابات، و البته در ابعادی نوین، بیش نیست.
در نطق نخست وی درباره انتخابات سه بخش مهم وجود دارد که  دوتای آنها در تقابل با جریان روحانی قرار میگیرد. این سه بخش عبارتند از خوشنودی وی از شرکت بیش از 40 میلیون  رای دهنده  که البته تاکید کرد که این شرکت مردم نشان تایید نظام اسلامی بوسیله آنها است و نباید استفاده جناحی شود. دوم اشاره به تایید انتخابات بوسیله شورای نگهبان و و به همراه آن تایید تقلب در انتخابات و این که گزارشهای آن به وی رسیده است. و سوم اینکه «از برخی بداخلاقی‌های انجام‌شده در تبلیغات انتخاباتی انتقاد و خاطرنشان کردند: در تبلیغات و مناظرات حرفهایی زده شد و بداخلاقی‌هایی انجام گرفت و دستگاههای گوناگون کشور مورد اتهام قرار گرفتند که کارهای خوبی نبود و.. گذشته، گذشته است و باید به آنچه در انتخابات انجام شد، به چشم اغماض نگاه شود و آن کارها تکرار نشود و ادامه پیدا نکند.» ( سخنرانی خامنه ای در سالروز مرگ خمینی، به نقل از ایسنا)
به این ترتیب بخش تایید «تقلب» کاملا در مقابل جریان روحانی است که مورد این اتهام است و بخش «بداخلاقی» در حالیکه علی الظاهرهمه کاندیداها را شامل میشود، اما لبه تیز آن متوجه روحانی است که بیشترین حمله را به دستگاه های زیر نظر خامنه ای داشت.
«آتش به اختیار» و اختیارداران آتش
سخنرانی دیگر خامنه ای که حتی از این سخنرانی نخستین وی بشکلی بدتر دولت روحانی را بباد انتقاد و حمله گرفت بلافاصله چند روز بعد انجام شد و نشان داد که از جانب وی «چشم اغماضی» وجود ندارد و قرار است صرفا تقابل و «اتهام»ها از جانب جناح روحانی ادامه پیدا نکند، اما خود وی خواهان ادامه برنامه هایش برای تقابل با جناح روحانی است. در این سخنرانی ضمن تحقیر روحانی و دولتیان(بویژه  در مورد قضیه ی ربنای شجریان) به  طرفداران خود اعلام کرد که آنها میتوانند که اگر حرکت نادرستی را در عرصه های سیاسی و فرهنگی دیدند، آنرا مورد ارزیابی قرار داده و آتش خود را بروی آن بگشایند. جمله خامنه ای در این مورد یعنی «آتش به اختیار» احتمالا(و اگر آنرا پس از مدتی با گفتن اینکه منظورش چنین و چنان چنان، تغییر ندهد و یا مسکوت نگذارد) یکی از کلیدها و باصطلاح اسم رمزهای تلاشهای جناح خامنه ای برای زمان در پیش رو خواهد بود.
این «آتش به اختیار» صرفا در نام چنین است. آنچه ماهیت واقعی این شعار را تشکیل میدهد عبارتند از نخست ایجاد رعب و وحشت  ذهنی در جناح مقابل و نیز در میان مردم، اجرای نقشه هایی که مدتها پیش و در اتاق فکر امنیتی خامنه ای تدوین شده است و بالاخره سلب هر گونه مسئولیتی از جانب خامنه ای.
نکته اساسی در این خصوص این است که این تنها نام این پروژه سیاسی و فرهنگی برای محدود کردن جریان مقابل (و البته مردم نیز)، گرفتن ابتکار عمل و نهایتا قدرت از آن است؛ و گرنه،  «آتش به اختیار» هر کسی و هرگروهی نبوده، بلکه در اختیار خامنه ای و دفترش خواهد بود. در حقیقت، هیچ فرمان آتشی در جناح خامنه ای بدون اجازه وی و دفتر و گروه امنیتی وی داده نشده (و این در عین حال اعتراف خامنه ای است که در گذشته گروه های «خودسری» وجود نداشته اند و هر چه در این خصوص گفته اند دروغ محض بوده است) و داده نمیشود و همه ی سرنخ ها دست خودشان است. زیرا اگر چنانچه اجازه دهند که هر گروهی و در هر سازمانی هر کاری دلش خواست بکند، نتایج آن پیش بینی ناپذیر بوده و کار را از دستشان خارج میکند و چه بسا به عکس خود تبدیل شود. باصطلاح باید گفت وقتی همه برنامه ها دست خودشان بود و با تقلب در انتخابات 88 چنان وضعی را بوجود آوردند که پیش بینی عواقب آن برای آنها آسان نبود( واکنون نیز مدام میخواهند آن را توجیح کنند و این آخری ها صحبت های این جناح و خامنه ای این بود که ما مثل اصلاح طلبان نیستیم که ادعای تقلب درانتخابات  88 را داشتند) حال اگر بخواهند حکم به «آتش به اختیار« بدهند چه خواهدشد؟! خامنه ای تنها میخواهد برای آنچه روی خواهد داد و در ظاهر و در لباس رهبری و ولی فقیه، از خود سلب مسئولیت کند. پس از آن خامنه ای بیرون از انظار و در پس این ظاهر، به اتاق دیگر خواهد رفت و رهبری نقشه ها و برنامه ها خود را به عهده خواهد گرفت و آنها را پیش خواهد برد.
همان گونه که اشاره کردیم وجه عمده ی ایجاد این ارعاب و وحشت، ذهنی است. و گرنه درعمل، اولا کاری نبوده که نکرده باشند، و تقریبا تمامی  و بویژه بدترین این اقدامات عملی به ضد خودش تبدیل شده است و از نقطه نظر گشودن راه و پیشروی برای این جناح برای گرفتن تمامی قدرت، نتیجه ی معکوس داده است. از کشتار روشنفکران مترقی(مشهور به قتلهای زنجیره ای) و غیر خودی ها گرفته و تا ترور خودیها و  جریان 88 و اسید پاشی ها و حتی اقداماتی نظیر حمله به سفارت عربستان و ... و این جریان مجبور بوده است در پی چنین نتایجی، عقب نشینی های بدتری انجام دهد و شکست های بیشتری را متحمل شود؛
دوما نهایت کاری که اینان میتوانند بکنند، کودتا است که  برای آن باید کل جناح خود را متحد کنند. و البته هم ایجاد این اتحاد در دوره کنونی مشکل است، و هم در این به هم ریزی جناحها و ریزشهای مداوم و عدم یکدستی جناح خودشان، مشکل بتوان عواقب چنین کاری را (خواه از نظر درونی و خواه از نظر بیرونی ) پیش بینی کرد.
البته اصلاح طلبان و جناح روحانی سعی میکند مانع از بهم ریزی آرایش خود شود و با تفاسیر خاص خود این مسئله را درون مجراهای قانونی معینی بیندازد. از اینکه منظور خامنه ای حرکت های خودجوش فرهنگی است گرفته و تا اینکه دستگاه قضایی ما اجازه هیچ عمل غیر قانونی را نمیدهد و هر کسی را که خلاف قانون رفتار کرد مجازات میکند. اما ما هم حرکتهای «خودجوش فرهنگی و سیاسی»(از نخستین آنها یعنی «انقلاب فرهنگی» در دانشگاهها گرفته تا یکی از این آخری ها که اسید پاشی به چهره ی زنان بود) را از حکومت اسلامی دیده ایم و مجازات های قوه ی قضائیه ای را برای جریانهای جناح خامنه ای شاهد بوده ایم!؟    
به این ترتیب، روز ازنو و روزی از نو:  یک بار دیگر خامنه ای پس از انتخابات برای ایجاد تعادل  و توازن میان جناح خودش و جناحی که اکنون روحانی نماینده آن است، وارد صحنه شد و به سخنرانی هایی که خود و جریانش را در مقابل جریان روحانی تقویت کند، دست زد. تردیدی نیست که تحرکات جناح خامنه ای برای محدود کردن جریان روحانی ادامه خواهد یافت و آتش این تقابل در آینده شعله ورتر خواهد شد.
چوپان دروغگو و حمله ی داعش
در کشور ما تقریبا اکثریت باتفاق مردم نسبت به حکومت بدبین هستند و در پس هر کار و پیش آمد و حادثه ای دست حکومت را در کار میبینند . وضع به جایی رسیده که اگر روز باشد و حکومت بگوید روز است مردم باور نمیکنند و می گویند احتمالا شب است. وضع  حکومت اسلامی، شبیه داستان چوپان دروغگوی خودمان شده است. و این گرچه از یکسو به همان تئوری کذایی «توطئه» میرسد، اما به هر حال حقیقتی در آن نهفته است.
 در حکومت اسلامی، جدای از شورای امنیت رسمی حاکمیت ، یک شورا یا کمیته امنیت سری وجود دارد که مرکز آن در دفتر خامنه ای است. تمامی برنامه ها و توطئه ها از جانب این  کمیته امنیت سری برنامه ریزی میشود، و سر نخ تمامی ارگانها نظامی و سیاسی و فرهنگی جناح راست در دستان این کمیته امنیتی است. تمامی برنامه های سیاسی و فرهنگی، سرکوب های خونین، حمله ها به مراکز تجمع جریانهای مقابل درون و بیرون حکومت، ترور افراد خواه بیرون حکومت و خواه درون حکومت، حمله به سفارت خانه ها، اسید پاشی ها و غیره از جانب این کمیته امنیتی و برای حراست از حکومت اسلامی و جناح خامنه ای بکار میرود.
اینها ده ها برنامه در کشوهای میز خود دارند. برنامه هایی که یا پیش یا پس از حوادث و اتفاقات مهم باید انجام شود. این حوادث یا به طور معمول و بر طبق قانون باید انجام شود؛ مانند انتخاباتهای رئیس جمهوری یا مجلس و شوراها و غیره؛ و یا این حوادث اساسا بوسیله خود اینها بوجود می آید. برای نمونه پیش از انتخاباتها و عموما برای پیروزی کاندیدای خود، برنامه های وسیعی را تدارک میبینند، و نیز به این فکر میکنند که اگر موفق نشوند و جناح مقابل موفق شد، چه برنامه هایی را باید پیاده کنند. بیشتر این نقشه ها برنامه ریزی شده است و با پیروزی یا شکست جناحشان باصطلاح «کلید»میخورند و به انجام میرسند. مضمون اساسی نطق های خامنه ای، جدای از برخی نکات که در کوران حوادث پیش میایند و از قبل برنامه ریزی نشده اند(زیرا به کنش های پیش بینی نشده جناح مقابل بستگی دارند) نیز عموما برنامه ریزی شده و از قبل تعیین شده اند. برای نمونه،  داستان رو آوردن سند 2030  که مسئله ای مربوط به گذشته است(طبق اسنادی که جناح روحانی رو کرده است) در بزنگاه انتخابات، یکی از ورق های «بازی» است.
حوادث دیگر نیز آنهایی است که بوسیله خود آنها انجام میشود. برای نمونه مرگ رفسنجانی و بازخورد آن در جامعه یکی از حوادث سال گذشته بود. گر چه به احتمال قوی خود اینها عاملین مرگ مشکوک رفسنجانی بوده اند، اما به محض اینکه در جامعه مباحث پیرامون این مرگ جریان یافت و جهتی ضد جریان خامنه ای گرفت، حادثه مشکوک پلاسکو پیش آمد که باز به احتمال فراوان دست خودشان در کار است. و یا چند روز پس از روز اول ماه جریان معدن زمستان یورت اتفاق افتاد و جریان مبارزه جویانه کارگری را به سوی سوگواری سوق داد.(6)
منظور کلا این است که این اتاق امنیتی، برنامه هایی هم برای اجرا (خواه در مورد کنشهای رسمی و هم کنشهایی که خود به آن دست می زنند )و خواه برای پس از آن و به اصطلاح یا در مجرای دلخواه انداختن و یا منحرف کردن آنها دارد.
وهمین اتفاقات است که مردم را نسبت به این حکومت آنچنان بدبین و بی اعتماد کرده که هیچ کدام از ادعاهای آنرا باور ندارندو در مورد حمله داعش نیز می گویند«کار خودشان است». این درست حکایت «چوپان درغگو» میباشد.
جریان حمله ی داعش آن هم به فاصله کمی پس از انتخابات  و پیروزی روحانی، به این سبب عجیب مینماید که اولا روحانی (و در ادامه راه رفسنجانی) بر خلاف جریان خامنه ای، خط قرمزش سوریه نیست و در مورد سوریه سیاستی کامل مجزا نسبت به خامنه ای و پاسدارانش دارد؛(7) تصور وی این است که با روابط گسترده با امپریالیستهای غربی و اجرای برخی اصلاحات  سیاسی و فرهنگی در حکومت اسلامی و گسترش آن در حد و در چارچوبهایی که رژیم شاه ایجاد کرده بود(یعنی بنا نهادن نظامی مانند نظام  شاه سابق و نه نظام هایی هم چون نظام مصدق) نیازی نیست که به دخالت در سوریه و برخی ماجراجویی های دیگر برای گسترش شیعه و«انقلاب» ادامه دهد. دوما، برخورد جریان روحانی و اصلاح طلبان با اهل سنت با جریان خامنه ای فرق میکند.
بهرحال و با پذیرش مسئولیت این حمله از جانب داعش،  و گرچه پرسش های زیادی در مورد عوامل نفوذی داعش در دستگاههای نظامی و امنیتی وجود دارد، اما عجالتا جای این نیست که گفته شود که دست خود حکومت در کار است. نتایج حمله داعش اما، عمدتا به جیب سپاه و جریان راستها می رود.
این نتایج چنین هستند:
 ایجاد فضای امنیتی شدید در ایران و تسلط سپاه و بسیج و نیرو های انتظامی و لباس شخصی ها بر جان و مال مردم. آب پاک ریختن روی سپاه که چهره ای بس مشمئز کننده در نزد مردم یافته است. تبدیل سپاه از نیرویی که سرکوب کننده جنبشهای مردم است، به نیرویی که گویا اکنون امنیت مردم در دستان وی است و مردم باید به وی اقتدا و اعتماد کنند و از وی بخواهند که امنیت آنها را تامین کند. بستن سیاست خارجی روحانی در مورد سوریه و ایجاد این تفکر که بهتر است در سوریه تا نابودی داعش دخالت شود.
و بدنبال این قضایا هم سپاه بیانیه داده که «انتقام» جانباختگان این حمله را میستاند!
اما آنچه مردم ایران میخواهند نه این گونه هارت و پورت ها بلکه بیرون آمدن فوری نیروهای ایران از سوریه و عدم مداخله در امور کشورهای دیگر است.  
داعش پدیده ای دست پخت امپریالیست هایی که میخواستند انقلاب بزرگ خلق سوریه را خفه کرده و به کجراه مبارزات  داخلی اندازند. حکومت اسد دیری نمیپایید اگر امپریالیستها دخالت نمیکردند. مسئله سوریه یک مسئله داخلی است و شعار مردم ایران باید این باشد که هیچ قدرتی حق مداخله در کشورهای دیگر ندارد.

ادامه دارد.
هرمز دامان
خرداد 96
      
یادداشتها
1-    نکته ای که باید توضیح داد این است که مردم در حالی که در رای دادن با یکدیگر متحد و به مثابه یک کلند(در رای دادن به یک کاندیدای واحد مثلا در اینجا روحانی)، در جنبش های خویش تقسیم شده و به اجزاء جداگانه ای تبدیل میگردند که عموما و در حال حاضر کمترین درجه پشتیبانی از یکدیگر و اتحاد را دارند. و اینجا و در حالیکه در رای دادن و در مجموع، حکومت میل وافر در شرکت مردم در انتخابات دارد، در عمل و جنبش واحد هر گروه در مقابل مردم میایستد و هرگونه تقاضا و خواست آنها را سرکوب میکند.
2-    البته میتوان این هشدار را به جریان روحانی و مقدمه چینی برای پروژه ی پس از انتخاباتشان برای اتهام تقلب به جناح روحانی نیز دانست و افزون بر این نوعی شستشوی تبلیغاتی و پاک کردن تقلب خودشان در انتخابات سال 1388 . اما میدانیم بیشترین و بزرگترین تقلبات در انتخاباتها را خود جریان خامنه ای انجام داده است. 
3-    البته به نظر میرسد که جریان اصلاح طلبان این قضیه را فهمیده بود یا باصطلاح «رصد» کرده بود و «پاتک» وی به انتخاب رئیسی، نخست انتشار فایل صوتی منتظری بود. ضمنا به نظر میرسد که آنها عوقب امر را نیز تا حدودی پیش بینی کرده بودند؛ اینکه با توجه به اینکه فرزند منتظری پشتیبانانی در میان روحانیون مرجع دارد، نظام نمیتواند به وی آسیب وارد کند و یا وی را به مجازات محکوم نماید. ظاهرا تمامی نقشه های آنها به پیروزی رسید.
4-     در اینکه این نوعی ریا کاری مخصوص آخوندهاست، مشکل بتوان تردید کرد. روشن است که اگر دوباره جنبش های اجتماعی اوج بگیرند، روحانی در دادگاههایش به جلادانی امثال رئیسی احتیاج وافر  دارد.
5-    ترور وکشتار درون این حکومت  به هیچوجه عجیب نیست  در تکامل مبارزه طبقاتی در ایران،  دو حرکت همواره به موازات یکیدیگر پیش رفته است: یکی سرکوب خونین جنبشهای دموکراتیک مردم در تضاد میان تمامی طبقات خلق و حکومت اسلامی و دیگری تصفیه های خونین درونی بر مبنای تضادهای درون حکومت. این اواخر، مرگ رفسنجانی آن هم درست پیش از انتخابات، مشکوک بود؛ پس از این نیز، از این مرگ های مشکوک باز رخ خواهد داد.
6-    راستش نگارنده به این جریان نیز مشکوک است و از این رو آن را قید میکند. اولا مالکیت این معدن در دست بسیجی ها بوده است و دوما گرچه گفته شده است که این اتفاق بوسیله خود کارگران بوجود آمده اما میزان گاز جمع شده در معدن و مسائل بسیاری که حادثه را مشکوک میکند، وجود دارد.

7-    روحانی و جریان وی مایل به «تعامل » با غرب است یا دقیقتر پذیرش موقعیت و وظایفی که کشورهای امپریالیستی غربی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ به وی دیکته میکنند؛ و آنجایی میایستد که امپریالیستهای غربی میخواهند بایستاد.به این ترتیب، دیگر خط قرمز وی سوریه بحساب نیامده و اینگونه فکر نمیکند که اگر بشار اسد و حکومت سوریه از دست رفت، ایران منزوی تر شده و شرایط برای رفتن حکومت اسلامی بیشتر آماده خواهد شد(برخلاف جناح خامنه ای که این گونه فکر میکنند).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر