۱۳۹۶ مرداد ۲۸, شنبه

درباره سازش بین جناح های حاکم

  درباره سازش بین  جناح های حاکم  

همچنان که از پیش می شد حدس زد روحانی پس از کش و قوس ها دادن هایی نه چندان طولانی میان برخی خواست های طبقات خلقی، خواست های جناح ی متحد خود به ویژه اصلاح طلبان و خواست های جناح خود حزب عدالت و توسعه از یک سو، و خواست های خامنه ای و جناح اش از سوی دیگر، در نهایت تسلیم خواست های خامنه ای و جناح او شد. این امر به ویژه در انتخاب وزرای کابینه شکل نهایی خود را یافت.
در نخستین بخش مقاله ی «چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران» نوشتیم:
«در مورد روحانی، تجربه این دوران چهارساله به مردم ایران بخوبی نشان داده که روحانی دارای توانایی نبرد با مشروعه چیان و انحصار طلبان متحجر حاکم نیست. وی در دوره انتخاباتها و با استفاده از زمان بسیار کوتاهی که تا حدودی استبداد همه جانبه اندکی شل میشود و البته صرفا در برخی زمینه های فرهنگی و سیاسی، شعارهای را یکی پس از دیگری میدهد، اما پس از انتخاباتها و باصطلاح زمانی که خرش از پل گذشت و انتخاب شد، در چرخشی تقریبا کامل، آغاز به سازش کردن و پس رفتن در مقابل خامنه ای و دارو دسته اش در دفتر وی، دستگاه قضا و شورای نگهبانش و سپاه پاسداران و دیگر ارگانهای قرون وسطایی متحجرین میکند.»
در مورد دلایل این سازش و عدم وفادارای به خواستهای مردم و حتی اصلاح طلبان و دیگر متحدین  جناب روحانی میتوان نکات زیر را بر شمرد: 
«فشار از پایین، چانه زنی در بالا»
 نخستین دلیل  این است که روحانی شرکت مردم در انتخابات را، صرفا برای پشتوانه کردن آن جهت «چانه زنی در بالا» میخواهد و باصطلاح برای اینکه در مقابل جناح خامنه ای کم نیاورد، نه اینکه این خواستها بویژه اصلی ترین و مهمترین آنها، برایش پشیزی ارزش داشته باشد. در بهترین حالت آن خواستهایی برای وی مهم هستند که رفع شان میتواند بخشهایی از مردم را پی کار خود بفرستد و تداوم حکومت را تا حدودی ساده تر و راحتر کند. گرچه حتی بر سر اینها هم خیلی مصر نیست و ایستادگی نمیکند. بنابراین در این سازش، باید آب سرد ریختن روی آتش مردم و خاموش کردن آنها را دید، که نه تنها خامنه ای و جناحش، بلکه نه چندان کمتر از او، خود روحانی از آنها میترسند.
 پس مهمترین دلیل  نه تنها خامنه ای برای مجبور کردن روحانی و جناح های پشتیبانش به سازش، برای این است که  طبقات اصلی خلق از پیگیری خواستهای اساسی خود ناامید شوند و به وضعیت موجود تن در دهند، بلکه این دلیل برای خود روحانی- و پس ایفای نقش خود در این خصوص – نیز کمتر از خامنه ای اهمیت ندارد.
تهاجم خامنه ای
دومین دلیل این سازش بویژه از جانب روحانی یورش های پی درپی و فشارها گوناگون جناح خامنه ای  است. روشن است که خامنه ای و جناحش برای ایستادن در قدرت به انواع کارها دست زده و خواهند زد. این امر تا قربانی کردن حتی نزدیکترین افراد به این جناح پیش خواهد رفت و باصطلاح توقف پذیر نیست. «آتش به اختیار»، پروژه بنی صدری کردن اوضاع، تبریک نگفتن و یا به عقب انداختن مراسم تحلیف و... همگی نشان از شدت یافتن فشارها و مبارزه از جانب خامنه ای و جناحش داشت و با هدف عقب راندن روحانی، اصلاح طلبان و اساسا مردمی صورت گرفت که در انتخابات با این امید که وضع بدتر نشود، به روحانی رای داده بودند.
فشار امپریالیستها
دلیل سوم، فشار مستقیم و غیر مستقیم امپریالیستها بر دو جناح برای سازش است. اکنون در حکومت اسلامی بورژوا- بوروکرات های کمپرادور و با شکلی از استبداد(استبداد مذهبی) حاکمند که دارای تضادهای معینی با امپریالیستها و اساسا برای بقا و در قدرت ماندن هستند. اما این تضادها که عمدتا در مسائل سیاسی و فرهنگی نمود میابد، هرگز مانع روابط وابستگی عمیق اقتصادی با امپریالیستها(عموما مستقیم و در شرایط تحریم ها عمدتا غیر مستقیم) نبوده و نخواهد بود. با توجه به پایگاه طبقاتی حکام اسلامی و باورهای سیاسی آنها، استقلال اقتصادی هرگز برای آنان اهمیتی نداشته و چنین امری حتی درخیال آنان نیز ظهور نکرده است. آنها از آغاز و علیرغم تضادهای بین آنها و امپریالیستها، در مقابل انقلاب دموکراتیک خلق و برای سرکوب  طبقات انقلابی و مترقی این انقلاب، بوسیله امپریالیستها پشتیبانی شده اند. از این رو، این وابسته بودن به امپریالیستها با ساخت اقتصادی سرمایه داری بوروکرات- کمپرادوری و حتی وابستگی نسبی سیاسی به امپریالیستها، تا جایی که آنها جنبش ها، شورشها و انقلاب طبقات خلقی را سرکوب میکنند، و پشتیبانی  امپریالیستها از آنها در تمامی این موارد، جزء اصلی تداوم و بقای آنها بوده است.
با توجه به این وابستگی ها و نیز با توجه با سازش بزرگ برجام یک و تحقیر جناح های حاکم مقابل امپریالیستها، روشن است که امپریالیستها(خواه  انحصارات و کمپانی هایی که قرار است در ایران سرمایه گذاری کنند و خواه دولت های امپریالیستی) جهت تداوم پروژه های اقتصادی خود که در پی برجام آغاز به راه اندازی و تحقق آنها کردند، متوقع باشند که فضای داخلی رو به سوی آرامش نسبی داشته باشد. به این دلیل و نیز بر مبنای عدم توانایی کنونی آنها در حکمیت نهایی و حل و فصل تضادها در مبارزه بین جناح های حاکم در ایران، طبیعی است که عجالتا و برای پیشگیری از پیچیده تر شدن اوضاع و بویژه بروز حرکتها و خیزش های اعتراضی مانند سال 88، از جناح روحانی بخواهند که قضیه را کش ندهد و از خامنه ای و دفتر و دستکش نیز بخواهند که رو به سازشهایی بیاورد. این امر، خواه در شکل مستقیم و از طریق هدایت فکری جناح ها، و خواه از طریق غیر مستقیم آن یعنی تهدید ها و فشارهای اقتصادی و سیاسی صورت میگیرد. فشارها و تهدید هایی که گرچه در چگونگی برخورد به آنها، میان جناح های حاکم تضادهای شدیدی وجود دارد اما از سوی دیگر آنها را به سوی درجاتی از سازش و وحدت میراند.
سازش جناح ها آتش بس های موقتی هستند
باید توجه داشت که این سازش ها، گرچه بده بستانی(این وزرا را من انتخاب میکنم و سپس به تو اجازه میدهم با سه چهار تا وزیر اقتصادی نفس بکشی)(1) در آنها صورت میگیرد و برخی جایگاه ها از سوی جناح پیروز  در این سازش ها استوار میشود، اما در مجموع موقتی بوده و نقش یک آتش بس کوتاه را ایفا میکنند. دیری نخواهد پایید که دوباره تضادها و جدال ها در پیرامون مسائل مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نیز چگونگی روابط خارجی با امپریالیستها در تمامی وجوه آن از سر گرفته خواهد شد.
تضادهای گسترش یابنده و نیز شدت یابنده میان جناح های حاکم، و در گیرودار آن سازش ها و آتش بس های موقتی، بخش مهمی از فرایندهای حاکم در مبارزه طبقاتی در سی چهل سال تاریخ  اخیرایران است. از آغاز سرنگونی حکومت پهلوی و روی کار آمدن دولت موقت چنین بوده است، اکنون چنین است و در آینده نیز چنین خواهد بود. بنابراین نباید گمان کرد که حال که سازشی بر سر اعضای کابینه صورت گرفته، بساط مبارزه جناح ها برای داشتن جایگاه های بهتر و برای  بهره بردن از ثروت و قدرت جمع خواهد شد و هر گروهی حد خود را خواهد شناخت و به وضعیت موجود تسلیم خواهد شد. خیر! جمع کردن بساط این تضادها، نه در دستهای خامنه ای و فشارهایی که وارد میکند، است و نه در دستهای روحانی و نه در دستهای اصلاح طلبان. این بخشی از ضرورت جاری تکامل مبارزات طبقاتی در ایران است و هیچ نیرو و یا جناحی در میان طبقات حاکم را- حتی اگر بخواهد -  یارای گریز از آن نیست. این است که دیروز جدال میان جناح های حاکم تا آنجا پیش میرود که خطوط قرمزی که تا کنون، حداقل پس از سالهای 76، به این شکل شکسته نشده بود، شکسته میشود، و امروز وضع در یک چرخش 180 درجه ای چنان به عقب بر میگردد که کابینه ای تشکیل میشود که کابینه نخست خاتمی پس از پیروزی در انتخابات  و با وزرایی همچون عبدالله نوری و حشمت مهاجرانی در مقابل آن «پادشاه» است.
این  پس و پیش رفتن ها و تثیبت برخی خطوط و خاکریزها و تعادلها، از نقطه نظر جایگاه جناح ها در قدرت سیاسی و نیز توازن میان قدرت حاکم و طبقات مردمی در مجموع گویا به نفع جناح خامنه ای تمام شده است. زیرا این جناح است که دیگر جناح ها را وادار به تمکین کرده و نیز از گسترش و عمیق یابی جنبش توده ها جلوگیری کرده و آنها را در مرزهای معینی نگه داشته است.
اما این ظاهر قضیه است. اگر وضع  خامنه ای و کل جناح وی را در مجموع مورد بررسی قرار دهیم، تفاوت های زیادی با دوران پیش از سالهای 76 میبینیم . در حقیقت، از نقطه نظر مقبول بودن در میان مردم و پایگاه اجتماعی، این جناح (و به همراه آن کل حکومت) بشدت تضعیف شده است. زمانی که طبقات، لایه های و قشرهای مختلف مردم، زنان، دانشجویان، جوانان و نیز اقلیت های ملی و مذهبی در انتخابات، هر بار شدیدتر از پیش به آنها «نه» میگویند، و در جنبش های منفرد خویش بی مهاباتر از پیش حرکت میکنند و هر نوع بازداشت، شکنجه، زندانی و جان فشانی ای را به جان میخرند، و نه تنها دست از مبارزه بر نمیدارند، بلکه به گستردگی و شدت و عمق آن میافزایند، این نشانگر آن است که جناح خامنه ای نتوانسته به خواسته های اساسی خود که همانا تمکین مردم به حکومت است، دست یابد.
 از سوی دیگر، زمانی که جناح های مانند جناح روحانی با درجه ای ضعیف  از جُربُزه و توانایی، در شرایطی که وضع در مجموع به نفع وی نیست،برای بردن و پیروز شدن، دست به هر کاری و از جمله شکستن خطوط قرمز نظام ولایت فقیه میکند و مرزهای پیشین در مبارزه  ی جناح ها را جابجا میکند، این نشان میدهد که تمامی توپ و تشرهای  خامنه ای نه تنها بُرد زیادی نیافته، بلکه بواسطه تضعیف همه جانبه و بنیانی حکومت (ریزش های متوالی، تغییر جناح افراد، افشای برخی افراد در راس دستگاههایی که زیر نظر خامنه ای است از جمله دستگاه  قضائیه و آستان قدس و غیره) وضع را در هر چرخش و بزنگاه ویژه ای، میتواند به گذشتن از خطوط قرمز بیشتری سوق دهد. بنابراین میتوان مطمئن بود که وضع میتواند در آینده دوباره دچار نوسان گشته و به ضد خود تبدیل گردد و نیز خطوط قرمز بیشتری شکسته شود.
 این امر تا زمانی که وضع دچار تحولی بنیادی  نشود، ادامه خواهد یافت. این تحول بنیادی یا از بالا صورت خواهد گرفت و یکی از جناح های حکومت، با وابستگی در تمامی زمینه ها و بگونه ای تمام عیار  به امپریالیستها و مطیع اوامر آنها شدن و ایجاد ثبات نسبی در ساخت اقتصادی – سیاسی، عهده دار کل حکومت خواهد شد( ویا در صورتی که امپریالیستها جنگ را در دستورکار قرار دهند و مستقیما نوکران پیشین خود را بسر کار آورند) و یا از پایین و با گسترش، رشد و پیروزی انقلاب دموکراتیک  طبقات خلقی به رهبری طبقه کارگر صورت خواهد گرفت.
نقش رشد  تضادی های ارتجاعی در تضعیف حکومت 
نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد تضاد باند احمدی نژاد با خامنه ای است. احمدی نژاد گویا نه تنها در مقابل هر گونه تهاجمی از جانب خامنه ای به وی و گروهش ایستادگی میکند و آنها را تهدید به افشاگری های بیشتر و بیشتر میکند، بلکه ظاهرا پس از دزدی های فراوان و دارای ابعادی غریب از اموال مردم، هنوز دست از سهم خواهی بر نداشته است. جناح خامنه ای نیز جز تلاش برای کنترل برخی اعمال تند روانه ی آنها، و راندن آنها به مرزهایی قابل تحمل، ظاهر کاری آنچنانی به کار ایشان نداشته است. یکی از دلایل این امر،  دست باز احمدی نژاد برای افشاگری های بیشتر و با توجه به داشتن اطلاعات ویژه است. بی دلیل نیست که حضرات قوه قضائیه ای ها میگویند که احمدی نژاد تنها دو میلیارد در اختیار دارد و گرفتن پول های دزدیده شده از وی ممکن نیست!؟ از سوی دیگر خامنه ای، این دزد شیاد را کماکان در شورای تشخیص مصلحت کذایی اش جای میدهد تا هم آنجا کنترل و آرامش کند.
بدیهی است که احمدی نژاد و باند ارتجاعی اش مشتی گرگ فرصت طلب شیاد و جاه طلب بیش نیستند. باندهایی در میان یکی از جناح های جاه طلب و قدرت طلب ایران. جناحی که ته و ریشه شان را ظاهر باید در بیت مصباح یزدی آخوند ریاکار و متقلب جستجو کرد که بیت و حوزه اش، کارگاه تحویل دادن جانی و دسیسه باز است. اینها شیادانی گرگ صفت هستند  که در جمهوری اسلامی به هرگونه جنایت، دزدی و غارت اشتغال داشته و دست زده اند. روشن است که هیچ نیت خیری در پس  این«ننه من غریبم» ها و شعارهای « انقلابی»  دادن آنها برای مردم، نهفته نیست. و اینکه حضرات میگویند این افشاگری های آنها  از دیگر جناح ها و یا تهدید کردن خامنه ای به افشاگری های بیشتر، بخاطر مردم است، ریاکارانه و سراپا دروغ محض است. اما در این حکومت اسلامی، هر نوع افشاگری جناح ها و باندهای گرگ صفت از یکدیگر، بویژه از جناح خامنه ای و مجتبی و دفتر و دستکش، لاریجانی ها و از آخوندهای سالوس، جنایتکار  و دزدی مانند محسنی اژه ای، مکارم شیرازی و...، و با هر نیتی - حتی پست فطرتانه ترین و فریبکارانه ترین نیات - صورت بگیرد، ضربه ای شدید به کل حکومت- و حتی خود افشاکننده-  وارد میکند و به تضادهایی که در یک سوی آن طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی قرار دارند و در سوی دیگر جناح خامنه ای در راس و نیز بقیه قرار دارند، یاری رسانده و موجب رشد بیشتر این تضادها و تضاد اساسی ساخت اقتصادی کنونی خواهد شد. یکدیگر را دریدن گرگ ها به نفع رشد تضاد طبقات خلقی با کل حاکمیت استبدادی است. مسئله این است که در اینجا باید نیت افشاگررا از آنچه افشا میکند، تمیز داد و نقش افشاگری را که  حکومت را بطورعام و جناح هایی از آن را بطور خاص(در این هفته های اخیر افشای مکارم شیرازی) تضعیف میکند، دید. البته اصلاح طلبانی که عجالتا افشاگری هایی چون احمدی نژاد نمیکنند، گویا برای خود شیرینی نزد حکومت و جناح های کثیفتر و شیادتر از احمدی نژاد، لبه تیز حمله خود را روی احمدی نژاد و گروهش گذاشته و مدام روی نیات فریبکارانه ی احمدی نژاد و گروهش  در قبال مردم مانور میدهند، و گویا خود را از این نظر بهتر میدانند که چنین نیات فریبکارانه در قبال مردم نداشته اند.  
اشاره ای به تضادهای جاری و نقش و رابطه ی آنها
تضاد بین تمامی طبقات خلق ایران (طبقه کارگر و تمامی زحمتکشان و تهیدستان شهری، زارعین و کشاورزان، طبقه خرده بورژوازی و بورژوازی ملی) و نظام سرمایه داری بوروکرات- کمپرادو و حکومت استبدادی مدافع این نظام، تضاد طبقات خلقی با امپریالیستها، تضاد میان جناح های حاکم و تضاد میان جناح های مختلف حاکم با امپریالیستها، تضادهای مهم جاری در جامعه را تشکیل میدهند. تمامی این تضادها به همراه تضادهای ریز و درشت دیگری که در کنار آنها جریان دارند، در ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و به گونه ای مواج و پویا حرکت میکنند. در اوضاع کنونی سیاسی ایران، تضاد بین جناح های حاکم عموما و  بویژه در دوره های انتخابات ها، نقشی عمده  را بازی کرده و احتمالا بازی خواهد کرد. یعنی محور عمده ی توسعه و تکامل بقیه تضادها و مبارزه طبقاتی بوده و خواهد بود. دیگر تضادی که نقشی اساسی و مهم داشته، تضاد بین طبقه کارگر و زحمتکشان و تهیدستان شهر و روستا و نیز طبقات میانی و متوسط  با کل حکومت استبداد مذهبی است. در شرایط کنونی محور حرکت بروی این دو تضاد و رابطه ی آنها با یکدیگر میچرخد. دو تضادی که علیرغم استقلال خویش از دیگری، تابع یکدیگر بوده، بروی یکدیگر اثر گذاشته و میگذارند و در عین حال و تا حدود زیادی به یکدیگر جهت میدهند.
 یکی از دلایل اساسی این امر که تضاد بین خلق و حکومت استبدادی مذهبی علیرغم اهمیت اساسی آن، به تضاد عمده و محوری تبدیل نشده است، استبداد موجود و خفه کردن هر صدایی، فقدان تشکلات انقلابی و مترقی - بویژه یک حزب کمونیست انقلابی که طبقه کارگر و زحمتکشان شهری و روستایی را آگاه و متحد کند-  و نبود توانایی طبقات مختلف خلقی برای ایجاد اتحاد عمیق میان خودشان و بر این مبنا، رشد و توسعه همه جانبه و برخود استوار تضاد طبقات خلقی با حکومت اسلامی است. رشد این تضاد خودبخود و در بیشتر موارد در تابعیت از دیگر تضادها، بویژه تضاد میان جناح های حاکم صورت گرفته وعموما وابسته به شرایط بد اقتصادی، استبداد و فشارهای شدید سیاسی و فرهنگی بوده است. این که این تضاد عمدتا در وابستگی به تضاد میان طبقات حاکم- حال با هر انگیزه ای مثلا انتخاب بین بد و بدتر و یا انتخابی برای اینکه وضع بدتر نشود و غیره...-  رشد و توسعه میبابد، یکی از نقطه ضعف های اساسی جنبش کنونی توده ها و بویژه طبقه کارگر است. در مقاله ی چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران( در یادداشتهای بخش دوم) نوشتیم:  
«نکته ای که باید توضیح داد این است که مردم در حالی که در رای دادن با یکدیگر متحد و به مثابه یک کلند(در رای دادن به یک کاندیدای واحد مثلا در اینجا روحانی که تجلی ویژه پیروی و تابعیت تضاد طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی از تضاد میان جناح های مختلف بورژوا- کمپرادور های حاکم است) در جنبش های خویش تقسیم شده و به اجزاء جداگانه ای تبدیل میگردند که عموما و در حال حاضر کمترین درجه وحدت، پشتیبانی از یکدیگر و اتحاد را دارند. و اینجا و در حالیکه در رای دادن و در مجموع، حکومت میل وافر در شرکت مردم در انتخابات را دارد، در عمل و جنبش واحد هر گروه در مقابل مردم میایستد و هرگونه تقاضا و خواست آنها را سرکوب میکند.»
سازش های جاری در میان جناح های طبقه حاکم تا حدودی و برای مدتی کوتاه میتواند آب سردی بروی تضاد میان طبقات خلقی و نظام بپاشد. اما این تا حدی خواهد بود. علت این است که شرایطی که تضاد بین طبقه کارگر و زحمتکشان و رنجبران شهر وروستا و نیز طبقات میانی و متوسط با حکومت استبدادی بر آن استوار است، دلایل موجودیت و رشد خود را از دست نداده اند؛ و گر چه اینجا، این طبقات، کل متحدی را تشکیل نمیدهند، اما شرایط خاموش کردن مبارزه آنها بوسیله جناح های مختلف حکومت نه تنها فراهم نشده است، بلکه برعکس همواره این شرایط، خوراک بیشتری برای  رشد و توسعه خود را از برنامه های اقتصادی و رفتارهای سیاسی - فرهنگی این حکام دریافت میکند. بنابراین در حالیکه سازش(هر چند موقتی) میان این جناح ها، آب سرد بروی این مبارزات میریزد، اما از سوی دیگر شرایط اقتصادی سیاسی و فرهنگی موجود امکان تداوم و گسترش بیشتر آنها را فراهم میکند. باصطلاح در حالیکه حکومت اسلامی با یک دست جلوی پیش روی آن را میگیرد، با دست دیگر شرایط را بدتر از گذشته برای  تداوم و پیشروی  آن فراهم میکند. 

هرمز دامان
مرداد 96

یادداشت

1-    ظاهرا خامنه ای و جناحش در مورد وزرای اقتصادی کوتاه آمده و بالاخره از کابینه سر و دم زده، سهمی هم به جناح روحانی داده اند!؟ دادن بخش اقتصادی به روحانی جدای از سر باز کردن مسائل اقتصادی از سر جناح خامنه ای، گذاشتن مسئولیت به عهده روحانی است. در بخش اقتصادی دو مسئله اساسی باید حل و فصل شوند. یکی مشکلاتی که در حال حاضر اقتصاد ایران از آن رنج میبرد، مانند تورم، بیکاری، عدم کارایی بخش تولید و نبود سرمایه برای راه اندازی پروژه های تولیدی و در نتیجه ایجاد اشتغال، فساد وحشتناک و غیره... و فشار این مشکلات بروی مردم، و دیگری تنظیم رابطه اقتصادی گسترده تر و همه جانبه تر با امپریالیستها. روحانی روی دومی کار میکند، تا اولی را حل و فصل کند. تجربه چهار ساله نخست نشان داده که وی حتی در همین زمینه ها نیز، و با توجه به گسیختگی  نظام و کارشکنی جناح خامنه ای، موفقیت چندانی بدست نیاورده و در آینده نیز به احتمال موفقیت بدرد بخوری که نظام را از گرداب بیرون کشد، بدست نخواهد آورد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر