۱۳۹۶ دی ۱۰, یکشنبه

برخی تفاوت های جنبش اعتراضی کنونی با جنبش 88

برخی  تفاوت های جنبش اعتراضی کنونی با جنبش 88

 از نظر کیفیت
تفاوتهای این جنبش اعتراضی با جنبش سال 88 از نظر کیفی از این قرارند.
جنبش 88 در اعتراض به تقلب حکومت در انتخابات 88 آغاز شد، درحالیکه جنبش کنونی زیر فشار بالا رفتن تورم و سنگینی تهیه کردن ارزاق عمومی و در اعتراض به گرانی آغاز شد. بدین ترتیب حداقل در شکل، جنبش 88، جنبشی مقدمتا سیاسی و جنبش اعتراضی کنونی جنبشی مقدمتا اقتصادی بوده است.
این موضوع که گویا آن فراخوان نخستین، که نخستین شعارها درآن علیه گرانی و روحانی بود، بخشی از یک سلسله طرحهای علم الهدی(ولی فقیه مشهد و خراسان!؟) و سپاه برای زدن روحانی بوده - که بسی شواهد هم علیه  این شایعه در دست است- اهمیتی  چندان ندارد. البته کمی دور از دهن است که چنین بوده باشد، زیرا مناسبات روحانی با سپاه بسیار خوب شده بود و سپاه نیازی به چنین برنامه ای نداشت؛ اما حتی اگر چنین بوده باشد، این برنامه و طرح بسرعت از دست آنها بیرون آمده و تا کنون در مجموع همان چیزی شده که مردم میخواستند. به این شکل، مردم از امکانی که آنها برای بروز خواستهای آنان پدید آورده بودند استفاده کرده و در مسیری که خود میخواستند بجریان انداختند. شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه ای»  بوجه غیر قابل مقایسه ای بیش  از شعار «مرگ بر روحانی» که تک و توک و اینجا و آنجا شنیده میشود، شنیده میشود.  
اما در مضمون،  جنبش 88 درست به این دلیل در حمایت از رای به موسوی و کروبی شکل گرفت که رای دهندگان گمان میکردند با آمدن آنها بر سر کار، خواستهای معیشتی مردم به همراه خواستهای سیاسی و فرهنگی شان در نظر گرفته شده و موسوی و کروبی آنها را تحقق خواهند بخشید. امری که تکامل بعدی نظرات و اعمال اصلاح طلبان، جهت گرفتن آن ها بطرف راستها و انحصار طلبان، قاطی شدنشان با این دسته اخیر و نیز مواضع  روحانی چندی پس از انتخابات ریاست جمهوری، نشان از نا مقدور بودن آن کرد و همین ها نقش خود را ایفا کرده و موجب آموزش مردم شده و باعث آن گردید که مردم تصورات پیشین خود را کنار بگذارند و تصورات نوی را جایگزین آنها سازند. بنابراین در جنبش 88 در کنار خواستهای سیاسی که عمده بود، برخلاف برخی نظرها که آن جنبش را به طور محض به طبقه متوسط  و خواستهای آن نسبت میدهند، خواستهای اقتصادی بشکلی غیر عمده وجود داشت و جزء نیروهای محرک توده های وسیع مردم بویژه کارگران و زحمتکشان بود.
  جنبش کنونی نیز در حالیکه مستقیما از مسائل اقتصادی آغاز شد، در حد آنها متوقف نشده و به سرعت به سراغ مسائل و خواستهای مهم سیاسی رفت. با این تفاوت که از بسیاری از خواستها و شعارهای 88 گذشته است و تاکنون دیگر ذکری از آنها نکرده است.
 خواست اصلی سیاسی جنبش 88 حداقل در شکل- زیرا خواست واقعی مردم سرنگونی کل حکومت بود - سرنگونی حکومت اسلامی نبود. از این رو گرچه در آن زمان و در تکامل جنبش، شعار مرگ بر خامنه ای داده شد، اما شعار سرنگونی کل حکومت داده نشد. درحالیکه  در مقابل خواست اصلی و بنیادین این جنبش مستقیما سرنگونی حکومت اسلامی است و این نشان از افزایش تجارب توده های مردم و درس گرفتن آنها از تجارب تاریخیشان است.
 بدین ترتیب در حالیکه میتوان گفت که این جنبش دنباله همان جنبش 88 و باز دنباله همان جنبشهایی دهه ی هفتاد و درنهایت انقلاب 57 است، اما جنبش کنونی نسبت به سال 88 بسیار رادیکاتر شده و مستقیما خواست سرنگونی حکومت اسلامی ( که بویژه در «حکومت آخوندی نمیخواهیم» متجلی میشود) را مطرح میکند.
مسئله شعارها
 تفاوت اساسی شعارهای جنبش کنونی با جنبش سال 88،  که مهمترین آن در پیرامون تقلبات در رای مردم و در پشتیبانی از موسوی بود و تا «مرگ بر خامنه ای» پیش رفت، خصلت خودبخودی داشتن شعارهای جاری، عدم تمرکز و پراکندگی نسبی آنهاست.  مهمترین تضاد در این شعارها را میتوان در تضاد بین این دو شعار دید که بسیار داده شده است. از یکسو شعار«مرگ بر خامنه ای» و «ما حکومت آخوندی نمیخواییم» و از سوی دیگر شعار«سوریه را رها کن، فکری بحال ما کن» را که مقصود از آن این است که همین حکومت فعلی( آخوندی) فکری به حال مردم بکند. بطور کلی، جدای از شعارهایی که علیه نیروهای نظامی داده میشود، این شعارها نشاندهنده طیفی از خواستها است. از حل مسئله گرانی تا گرفتن دزدها وتا سرنگونی حکومت.
از نظر کمیت
از نظر کمیت جنبش 88 از تعداد زیاد و میلیونی آغاز شد و به تعداد کمتری کاهش یافت و به مرور بخشهایی از مردم آن را ترک کردند. اما جنبش کنونی با تعداد کم آغاز شد و از یکسو و از نظر مکانی بسرعت به شهرهای دیگر و حتی به مرور به کوچکترین شهرها - همچون انقلاب 57 - گسترش یافت؛ و از دیگر سو، روز به روز جمعیت بیشتری به آن می پیوندند. به  این ترتیب خواه از نظر گستردگی در مکان و خواه از نظر افزایش جمعیت شرکت کننده، جنبش در 4 روز اخیر سیر صعودی داشته است. بنابراین حداقل تا جایی که تا کنون جنبش پیشرفته، میتواند امیدوار بود دامنه و عمق جنبش گسترده تر میشود.
از نظر شکلهای مبارزه
از نظر شکل مبارزه، شکل کنونی جنبش بسرعت به اشکالی مبارزه جویانه ای میرسد که در جنبش 88 در اواسط و اواخر آن رسیده بود. یعنی در حالی که دو شکل مسالمت آمیز و قهر آمیز با یکدیگر وجود دارند، اما اشکال مسالمت آمیز بسرعت تبدیل به اشکال  قهرآمیز و تعرضی میشود. بنابراین نه تنها از نظر مضمون این جنبش رادیکالتر از جنبش 88 است بلکه از نظر شکل نیز از سرعت رشد بالا و تبدیلات سریع برخوردار است. حمله به مراکز مهم نیروهای بسیج و یا دفاتر امام جمعه، واژگون کردن ماشینهای بسیج و سپاه، برخی از این شکلها میباشد.
جایگزین های(آلترناتیو)حکومتی
اما در حالیکه در جنبش 88 مردم اساسا یک جایگزین حکومتی سیاسی یعنی موسوی را داشتند که برای رئیس جمهور شدن به وی رای دادند، در این جنبش اعتراضی کنونی هنوز هیچ جایگزینی  برای حکومت کنونی که شعار سرنگونی اش را میدهند، ندارند.  تنها شعاری که بوی یک جایگزینی از آن به مشام میرسید، شعار «جمهوری ایرانی»است که صرفا در تقابل با «جمهوری اسلامی» داده میشود و مضمون آن عجالتا روشن نیست. و بطور جزیی و در کنار آن، جدای از شعارهای تک و توک به نفع رضا شاه - که باید آنها را به معنای تایید شیوه های رفتار رضا شاه در مقابله با آخوندها و برخی مسائل مذهبی گرفت- شعارهایی که عجالتا چندان جدی نیستند، و بازهم تک و توک به نفع شاه سابق داده میشود.
به این ترتیب، این جنبش خصلت خودبخودی بیشتری نسبت به جنبش 88 دارد که به هرحال برخی جریان های اصلاح طلب و البته تا حدودی، رهبری آن را داشتند و برنامه های خود را به آن دیکته میکردند. این اصلاح طلبان در جنبش اعتراضی کنونی، زبان خویش بسته، یا نظاره گرند و یا در مقابل آن ایستاده اند.
این مسئله یعنی خلاء جایگزین حکومتی یکی از مهمترین کمبودهای و ضعف های جنبش است. تردیدی نیست که در این اوضاع و احوال، از یکسو هر جریانی میتواند داعیه رهبری جنبش را داشته باشد، از برخی جریان اصلاح طلب حکومتی  گرفته ...تا بنی صدر و جبهه ملی تا مجاهدین  گرفته تا سلطنت طلبان و جمهوریخواهان وابسته به امپریالیسم امریکا؛ و از سوی دیگر در صورت برخی از عقب نشینی ها و یا سرکوب ها، امکان تداوم جنبش و راهیابی و پیشروی آن سد گشته، و جنبش در گیرودار برخی تضادها افتاده، از دایره گسترش و عمق و شدت آن کاسته شود.
تکامل بعدی جنبش
تکامل بعدی این جنبش  جدای از عوامل بیرونی که در مورد آن در نوشته های بعدی صحبت خواهیم کرد، از نظر درونی به دو عامل مهم بستگی دارد: یکی اشکال برخورد دولت یعنی عقب نشینی یا سرکوب و نیز مضمون و درجه عقب نشینی و یا اشکال سرکوب و درجه شدت آن، و از سوی دیگر به شرایط درونی جنبش اعتراضی یعنی تبدیل حرکت های خودبخودی به حرکت های سازمانداده شده از سوی گروه ها و سازمان های مردمی. این گروهها و سازمانهای مردمی  برخی  در اشکال سازمان و سندیکاهای کارگری، تشکلهای معلمان، تشکلهای  دانشجویی و تشکلهای کوچک سیاسی و غیره ، خواه آشکار و خواه مخفی موجودند و برخی نیز بسرعت از میان پیشروان این جنبش اعتراضی شکل میگیرند و در صورت تداوم جنبش شکل خواهند گرفت.
هر چه گسترده تر و عمیق تر باد جنبش اعتراضی و مبارزه جویانه کنونی
سرنگون باد حکومت استبداد مذهبی

برقرار باد جمهوری مردمی
    

جمعی از مائوئیستهای ایران
دهم دی ماه 96 


۱۳۹۶ دی ۹, شنبه

چگونگی امکان های گوناگون عقب نشینی و سرکوب دفتر رهبری و سپاه

چگونگی امکان های گوناگون عقب نشینی و سرکوب دفتر رهبری و سپاه

شوک بزرگ
همچنان که پیش از این نوشتیم جنبش اعتراضی کنونی، بویژه شکل گسترش و همگانی شدن آن شوک بزرگی به  مراکز تصمیم گیری حکومت اسلامی و جناح های مختلف آن از روحانی و دولت وی گرفته  تا دفتر رهبری و سپاه  وارد کرد. تردید نیست که در حال حاضر هم در این شوک بسر میبرند و هم در حال تنظیم برنامه های خود برای سرکوب جنبش هستند.
گسترش و عمق یافتن تضاد بین جناح های حکومتی
نخستین مسئله ای که باید به آن اشاره کرد، همانا تضاد بین جناح های حکومتی است. این تضادها در شرایط کنونی، از جهت گسترش، تنوع، عمق و شدت بی سابقه است. گسترش و تنوع به این معنا که تقریبا این تضادها گریبان همه جناح های حکومتی و تمامی لایه های آنها را در تمامی وسعتشان در بر گرفته است و از سوی دیگر انواع و اقسام گرایشات گوناگون در درونشان شکل گرفته است. اگر در گذشته تضاد عمده بین اصلاح طلبان و انحصار طلبان بود اینک از درون انحصار طلبان حداقل سه شاخه خامنه ای، لاریجانی ها و احمدی نژادی ها در آمده اند و خود اصلاح طلبان نیز بیش از گذشته به لایه و جناح تقسیم شده اند. به این ترتیب تضادها نه تنها برون جناح ها، بلکه درون هر کدام از جناح های حکومتی گسترش و در عین حال تنوع هر چه بیشتری یافته است.
عمق و شدت به این معنا که دایره تضادها امور و مسائل بیشتری، از مسائل متنوع اقتصادی تا سیاسی و فرهنگی را در بر گرفته و در عین حال در مورد مسائل گوناگون شدیدتر شده است. حتی سازش های هر از گاهی بین جناح ها، نمیتواند آتش تضاد میان آنها را خاموش کند. برای نمونه همین روحانی که دیروز سازش های تمام عیاری با خامنه ای و پاسداران داشت، اینک  بخش هایی از آنها را متهم میکند که آنها حوادث مشهد را پیش آورده اند.
این مسئله از نقطه نظر تکامل جنبش اعتراضی کنونی دارای اهمیت فراوان است زیرا قطعا بین تمامی این جناح ها، در چگونگی شیوه های رویارویی با جنبش مردم(شکلها و مضامین عقب نشینی، شکلهای سرکوب  و غیره) اختلاف بوجود میآید. و هر شیوه ای اگر موفقیت کسب نکند بسرعت از سوی جناح رقیب مردود شناخته خواهد شد و رژیم و بویژه سپاه و نیروهای انتظامی و بقیه را در پیشبرد سرکوب مستاصل خواهد نمود.
طبیعی است که در دوران و شرایط کنونی، خامنه ای و سپاه مرکز ثقل قدرت سیاسی و نظامی را در دست گرفته اند و تلاش میکنند که حرف اول و آخر را بزنند. اما آنها میتوانند چه اقداماتی بکنند. در زیر میکوشیم  برخی از امکانهای که آنها در مقابله با جنبش مردم دارند، طرح کنیم.
عقب نشینی در مقابل برنامه های روحانی و تغییرات در ردیف های بودجه
 در این خصوص آنچه اهمیت دارد کم کردن بودجه بسیاری از نهادهای حکومتی و نیزدستگاههای اقتصادی وابسته  به خامنه ای است. از دیگر سو پایین آوردن قیمتهای کالاهای اساسی، گران نکردن برخی کالاها، باز کردن نسبی فضای سیاسی و فرهنگی و اصلاحاتی از این گونه.
استعفای روحانی
برعکس این مسئله، یاعقب نشینی موقتی در مقابل دولت روحانی، شکستن تمامی کاسه و کوزه ها بر سر روحانی و دولت وی است. در این مورد ممکن است کار به اینجا بکشد که از روحانی بخواهند استعفا دهد و شخص دیگری مانند رئیسی یا کسی که کمی وجیه المله باشد( امثال مطهری نایب رئیس مجلس) را بر سرکار آورند و یک سری عقب نشینی و یک سلسله اصلاحات موقتی انجام دهند. اصلاحاتی که باید به خاموش کردن آتش جنبش بینجامد. ما میتوانیم این تاکتیک را همانند تاکتیکی که شاه در تابستان 57 برگزید، قلمداد کنیم. تاکتیکی که به آمدن دولت شریف امامی منجر شد.
آزادی موسوی و کروبی و خاتمی و سپردن دولت بدست آنها
 اگر این «داروی مسکن» عمل نکرد و جنبش توده ها اوج  بیشتری گرفت(مانند همان تابستان 57) آنها حتی ممکن است بیشتر عقب نشینی کنند و موسوی و کروبی را از حصر آزاد کنند و فشارها را از روی خاتمی بردارند و آنها این بار همچون نجات دهندگان حکومت اسلامی ظاهر شوند. این امر را میتوان با سپردن دولت به دست بختیار ارزیابی کرد. البته این امر خطراتی را برای بخش مرکزی قدرت در بر دارد، اما چون هسته اصلی نیروهای مسلح دست سپاه است و این نیرو هر زمان که بخواهد میتواند کودتا کند، ممکن است بخش مرکزی قدرت این خطرات را که از خطرات گسترش و عمق جنبش بیشتر است، بپذیرد.  
شیوه ی خود زنی سپاه و حکومت
 در این میان، آنها نه تنها شیوه های توطئه گرانه آن زمان شاه – مانند حمله به مسجد کرمان و یا آتش زدن سینما رکس – را دارند بلکه تجارب این 40 سال اخیر خودشان را نیز دارند.
بنابراین ممکن است یک سلسله پروژه های توطئه گرانه را به اجرا در آورند و تا مرحله خود زنی های هولناک - حوادثی شبیه به مثلا انفجار دفتر حزب جمهوری و یا دفتر نخست وزیری در سالهای پس از 60- پیش روند. خود زنی یکی از شیوه های رایج حکومت های استبدادی در زمانهایی است که آنها با جنبش های گسترده طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان روبرو هستند. خود زنی به این شکل است که حکومت خود پروژه ای را در ترور یا منفجر کردن افراد و یا مراکزی از خود تنظیم میکند، بخشی از نیروهای خود را قربانی میکند، سپس گارد گرفته، آنرا به گردن جنبش که معمولا در این زمانها اگر هشیار نباشد آچمز و دچار بهت میشود، انداخته و به تهاجم وسیع به آن دست میزند.
اینها شیوه هایی است که ممکن است در دستور کار قرار بگیرد.
تعرض مسلح  سپاه و سرکوب جنبش
همچنانکه که در بالا اشاره کردیم شکل گسترش جنبش اعتراضی، شوکی به حکومت  و بویژه به سپاه وارد کرد. ما نباید فکر کنیم چون جنبش تهاجمی است و بشکل غیر پیش بینانه ای بسرعت گسترده شده است، حکومت و سپاه در مقابل آن عقب نشینی مطلق کرده و کار بسرعت تمام خواهد شد- که اگر چنین شد فبها، بسیار خوب و عالی است – بلکه باید فکر کنیم که سپاه چه برنامه ای برای مقابله با آن دارد.
نخست اینکه آنها با تجاربی که دارند، نمیخواهند تا آمادگی لازم را بدست نیاورده اند، دست به اقداماتی که نمیتوانند آینده آنرا پیش بینی بکنند، بزنند. افزون بر این، جنبش توده ها در حال تعرض و تهاجم است؛ هرگونه حمله وسیع و شدید به این جنبش ، بدون برنامه های پیش بینی شده و آمادگی های لازم نیروهای مسلح، به تشدید این  تعرض و تهاجم توده ها میانجامد؛ و حتی ممکن است کار را به شورش های و قیام های گسترده تر توده ای و تسخیر مراکز مهم  حکومتی و دولتی و نظامی بکشاند. بنابراین، در شرایطی که نیروهای سپاه هنوز برنامه های تاکتیکی و استراتژیک خود را برای سرکوب تهیه نکرده اند، چنین  سرکوب زود هنگامی به سود جنبش اعتراضی و به ضرر آنها خواهد بود.
بنابراین نخستین وظیفه آنها، تهیه برنامه های تاکتیکی و استراتژیکی برای سرکوب و مطمئن بودن از درجه ای از وحدت در خصوص اجرای این تاکتیک و استراتژِی از جانب جناح های حکومتی است.
دوم اینکه آنها باید نیروهای اصلی خود را- که صرفا محدود به ایرانیها نبوده و قطعا از کشورهایی مانند سوریه و لبنان و این بار یمن نیز نیرو وارد خواهند کرد-  در شهرهای بزرگ و کلیدی(از تمامی نظرها بویژه نظامی و سیاسی) و سپس در تمامی مراکز اساسی شهرها، و باز با توجه به اشکالی که برای سرکوب بر میگزینند، در محلهای لازم درون شهرها استقرار دهند. وقتی این کارها همه صورت گرفت، آنگاه  موزون با دیگر نقشه ها و برنامه های خود به حملات خود به جنبش اعتراضی، حمله های پی در پی، کتک زدن های وسیع، دستگیر کردن و کشتار کردن دست میزنند. آنها میخواهند به گونه ای عمل کنند که  سریع و جراحی وار سرکوب کنند، تا پس از نقطه اوج آن سرکوب، که  بدرجه گستردگی، عمق و شدت جنبش بستگی دارد، جنبش به قهقرا رود و دیگر به وضع سابق خود بر نگردد.
درست برای اینکه هم امکانهای پیشرفت و تکامل جنبش گوناگون است و هم امکانها ، شکلها و شیوه های عقب نشینی و سرکوب حکومت،  طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و تمامی کسانی که در این جنبش درگیرند، باید هوشیارانه تمامی شکلها و شیوه ها را مورد بررسی قرار دهند و برای تمامی شکلها آماده باشند و  متناسب با آنها برنامه ریزی کنند.  

پردوام باد جنبش اعتراضی کنونی!
سرنگون باد حکومت استبداد مذهبی

پیروز باد انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران!
بر قرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران!

جمعی از مائوئیستهای ایران
نهم دی ماه 96        



وظیفه بزرگ و سهمگین طبقه کارگر در شرایط کنونی

وظیفه بزرگ و سهمگین طبقه کارگر در شرایط کنونی

فرصت ها را غنیمت شماریم و قدر آنها را بدانیم
فرصت ها در تاریخ پدید میایند و میروند. ما باید قدر فرصت را بدانیم زیرا تکرار آن همواره ساده نخواهدبود.  با از دست هر فرصت تاریخی، تا پدید آمدن فرصتی دیگر، این مائیم که باید سختی دردها و رنجهایی را که فرصت پیش آمده امکان رفع آنها را به ما داده بود و ما نتوانسته بودیم از آن استفاده کنیم، تحمل کنیم .

جنبش اعتراضی دموکراتیک کنونی فرصتی دیگر است
اعتراضات دمکراتیک کنونی یک فرصت تاریخی در اختیار طبقه کارگر ایران قرار میدهد تا این طبقه به وظیفه و مسئولیت تاریخی خود عمل کند واز یکسو پیگیر خواستهای بحق ، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود باشد و از سوی دیگر رهبری خلق را به عهده گیرد و خلق ایران را تا رسیدن به خواستهای بحقش رهبری کند.

هیچ طبقه ای نمی تواند این جنبش را به پیروزی نهایی برساند مگر طبقه کارگر
هیچ طبقه دیگری نمیتواند این جنبش دموکراتیک و انقلاب دموکراتیک  خلق ایران را به سر منزل مقصود برساند مگر طبقه کارگر. هیچ طبقه دیگری نمیتواند جمهوری دموکراتیک واقعی یعنی جمهوری دموکراتیک خلق بر پا کند مگر طبقه کارگر. هر گونه کم بها دادن طبقه کارگر بخود، هر گونه کوتاهی و کم کاری این طبقه در انجام این وظیفه و مسئولیت  تاریخی، خواه در قبال خود این طبقه و خواه در قبال دیگر طبقات زحمتکش و نیز طبقه متوسط، شرایط بس اسفناکی را رقم خواهد زد که دود آن نخست به چشم خود این طبقه خواهد رفت.

طبقه کارگر باید به خود بهایی عظیم بدهد
نخستین نکته در این خصوص این است که طبقه کارگر و نخست پیشروان این طبقه نقش و مسئولیت خود را باور کنند، به خود بهایی عظیم بدهند و بدانند که «جز ناخن آنان کسی پشت آنها را نخارد» و نیز جز آنان، هیچ نیرویی را یارای رهبری خلق تا رسیدن به جامعه دموکراتیک واقعی نیست.
این طبقه باید در تحولات جاری وارد گردد و تلاش کند رهبری آنرا به عهده گیرد.

خلق ایران باید که به گرد طبقه کارگر حلقه زند
اگر در انقلاب 57 مساجد و تکایا محل گرد آمدن مردم و شروع و آغاز تظاهراتها بود، اکنون باید که کارخانه ها و کارگاه ها محل گرد آمدن توده های زحمتکش ، حلقه زدن آنها پیرامون طبقه کارگر وآغاز حرکتهای اعتراضی باشد. طبقه کارگر نه تنها خواستهای بحق خود بلکه باید خواستهای تمامی طبقات مردمی را پیش بگذارد. مهمترین شعارها را برای مرحله کنونی جنبش تنظیم کند و آنها را خود پیش از همه طرح سازد.

روشنفکران و دانشجویان  چپ باید  خود را و همه خلق راپیرامون طبقه کارگر گرد آورند
وظیفه مهمی بر عهده روشنفکران و دانشجویان چپ است. آنان باید ضمن شرکت در جنبش مستقل دانشجویی - دموکراتیک  خود و تلاش برای رادیکالیزه کردن آن، خلق را فرا بخوانند تا گرد طبقه کارگر جمع شود.   

نباید اجازه داد که دیگر طبقات رهبری را در دست گیرند و طبقه کارگر را به زیر رهبری خود کشند
با گسترش دامنه جنبش اعتراضی کنونی رهبران تمامی طبقات  و در درجه نخست آنها که بیشترین تشکل و امکانات را دارند تلاش میکنند خود را پیش انداخته و رهبری جنبش اعتراضی کنونی را به دست گیرند. از جریانهایی در داخل کشورهمچون لایه هایی از خود حکومتی ها و اصلاح طلبان و یا موسوی و کروبی و جریان سبز گرفته تا بیرون کشور جریان های ملی همچون جبهه ملی و بنی صدر و... تا  گروههایی همچون سلطنت طلبان که علیرغم تضادهایشان با یکدیگر با کمک امپریالیستها میتوانند بسرعت متحد شوند و بشکل یک دولت در خارج اظهار وجود کنند. طبقه کارگر نه تنها خود نباید به زیر رهبری این طبقات برود، بلکه برعکس باید رهبری تمامی خلق و حتی طبقات متوسط و ملی را نیز به عهده گیرد. نباید به گذشته برگشت باید بسوی آینده رفت.

وظیفه سنگین به عهده آن بخش از طبقه کارگر است که بیشترین و بهترین تشکل را دارند 
برای این کار وظیفه سنگین به عهده بخشهایی از طبقه کارگر است که بیشترین و بهترین تشکل را دارند. سندیکای شرکت واحد و سندیکای نیشکر هفت تپه مهمترین تشکلات کنونی کارگری هستند و ما باید همگی به گرد آنان حلقه زنیم. آنان وظیفه سنگینی به عهده دارند. وظیفه یاری به دیگر هم طبقه ای های خود تا متشکل شوند و سندیکاها و تشکلات خود را بوجود آورند.

زمانی که بندهای استبداد ضعیف و شل میشود فرصت مناسب است
 باید که تمامی کارگران، شرایط کنونی را که بندهای نظام سست میشود و ممکن است حتی دست به عقب نشینی هایی بزند، را غنیمت شمرده و بسرعت  در سندیکاهای صنفی متشکل گردند و سنگرهای خود را به پیش برند.سالهاست که منتظر چنین فرصت هایی هستیم.  زمان بسرعت میگذرد و نباید ثانیه و دقیقه ای را از دست دهیم.

در حال حاضر بهترین و در دسترس ترین شکل تشکل سندیکاهای کارگری است
بهترین شکل تشکل طبقه کارگر در شرایط کنونی همین تشکل سندیکایی است. سندیکاها میتوانند  در تمامی کارخانه ها و رشته ها و بویژه نخست در مهمترین کارخانه و رشته ها تشکیل شوند و اتحادیه ها را بوجود آورند و طبقه کارگر را به صورت یک کل متشکل  و متحد شکل دهند.

تشکیل حزب طبقه کارگر – حزب کمونیست واقعی و نه روی کاغذ - در شرایط کنونی بسادگی مقدور نیست
 سندیکاها و اتحادیه های کارگری جوابگوی شرایط تکامل یابنده سیاسی آینده نخواهند بود و تلاش برای تشکیل حزب طبقه کارگر الزامی و تخطی ناپذیر است. اما در شرایط کنونی تشکیل  سریع حزب پیشرو طبقه کارگر ممکن و مقدور نیست. نه چپ ها - و منظور ما تشکلات و سازمانهای سالم چپ است- خواهان جدی آنند و نه شرایط تئوریک- سیاسی مناسبی میان آنها برای وحدت وجود دارد. اما بر بستر شکل گیری تشکلات سندیکایی و اتحادیه ای زمینه های تشکیل حزب آماده میگردد. باید توجه داشت که زمانی که ما وارد بحران اقتصادی – سیاسی همه جانبه میشویم،چنانچه این بحران سیاسی اندکی تداوم یابد کنترل آن دشوار میگردد و ما دوره هایی همانند 32- 20، 42-39 ، 60-57،  را تجربه خواهیم کرد.
سپاه پاسداران و رژیم در حال تنظیم برنامه های تاکتیکی و استراتژیک خود برای سرکوب جنبش توده ها هستند.
تردیدی نیست که  چگونگی گسترش جنبش اعتراضی کنونی همچون اعتراضات نخستین پس از انتخابات 88  شوک بزرگی به سپاه و حکومت اسلامی وارد کرده است و فعلا تمامی جناح ها  در مرحله سکوت و سکون هستند. اما تردیدی نیست که مرکزیت اطلاعات، سپاه، بسیج و نیروهای نظامی در حال برنامه ریزی های استراتژیک برای سرکوب های  همه جانبه بعدی و نیز نقشه های واسط و بدلی هستند. در صورت تداوم جنبش اعتراضی، آنها با توپ پر و برنامه های همه جانبه وارد میدان خواهند شد.
 بهتر است که خوش خیال نبود و گمان نکرد که با چند گردهمایی و تظاهرات و شعار، اینها جا خالی میکنند. طبقه کارگر باید نیروی سرکوب حکومت را از نظر استراتژیک کوچک و ضعیف و از نظر تاکتیکی  بزرگ و قوی ارزیابی کرد. چه بسا آنها بخواهند خلق پیش رود و در نقطه معینی آنها  با حملات و سرکوبهای  پی درپی که وسعت و شدت آن هنوز مشخص نیست، آن را به پس روی و عقب نشینی و خفه کردن نهایی بکشانند. باید که طبقه کارگر خود را برای شرایطی بسیار سخت آماده کند.  


   پیش بسوی برقراری رهبری طبقه کارگر بر انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران!

         جمعی از مائوئیستهای ایران
نهم دی 96

«ناپرهیزکاری» یک ملت

«ناپرهیزکاری» یک ملت

از زمان زلزله های اخیر، آخوندها و روحانیون حکومتی اینجا و آنجا، مدام بر سر میز خطابه و منبر رفته و با تحکم به سرزنش و تقبیح جوانان و مردم پرداختند.
مثلا یکی از آنان، جناب حجت السلام خاتمی که نماینده ولی فقیه در استان زنجان و امام جمعه این شهر است، در تاریخ 28 آذرماه، نخست میگوید که گویا ایشان و حتما بقیه روحانیون«عالم» به همه چیز، «شهامت گفتن علت بروز زلزله را» ندارند. سپس بالاخره علت بروز زلزله را این چنین «با شهامت» هر چه تمام تر افاده می فرمایند:
«علت بروز این همه بلایا بر اثر گناهان و بی تقوایی ماست.»(به نقل ازسایت ایرنا)
بنابراین از نظر ایشان و دیگر همفکرانشان گویا علت اساسی این زلزله ها و بلایای طبیعی، روبرگرداندن خدا از مردم «گناهکار»، بی تقوی»، «ناشکر» و «ناپرهیزکار» ایران است. گویا مردم ایران، قدر حکومتی را که خدا به ایشان ارزانی داشته!؟ نفهمیدند و نمیفهمند، دیگر همچون سابق در نمازهای جمعه شرکت نمیکنند، و بجای نشستن پای منبر آخوندها و گوش کردن به چرندیات آنان، در فضای مجازی هستند و بالاخره از زمین و زمان شکوه و  شکایت میکنند. از نظر این آخوندها به همین دلایل هم هست که خدا، مردم ایران را با این بلایای طبیعی و زلزله ها مجازات کرده و میکند!؟
 پس این حضرات برواج خرافاتی که خود بدانها باوری ندارند، زیرا همواره بهشت «نقد» و حی و حاضر را به بهشت «نسیه» و غایب ترجیج میدهند، پرداختند.
بر مبنای اعتقاد این حضرات، مردم برای اینکه «پرهیز کار» باشند، باید از وضع  بد و بی سروسامان خود شکایتی نکنند! به سفره بی نان خرده نگیرند!  هر بلایی که حکومت آخوندها بر سرشان آورد باز شکر خدا بجای آورند! صبور و بربار باشند! امید به دنیای اخروی داشته باشند! از خدا سپاسگزار باشند که بسی از بهترین  برگزیدگان خود- منظور خود این آخوندها و روحانیون دزد است- برای رهبری آنان فرستاده اند! و بسیاری از این آت و آشغال ها؛
 آری گفتند که اگر مردم چنین کنند، آنگاه خدا هم برای آنان «باران رحمت» خواهد فرستاد و هم دیگر در این مرز و بوم و برای این ملت، زلزله ای ترتیب نخواهد داد!؟ 
تردیدی نیست که مردم ایران تا جایی که حکومتهایی از این قبیل را تجربه کنند، مردمی «ناپرهیزکار» خواهند بود. زیرا قطعا از وضع خود شکوه و شکایت داشته و به خیابان آمده و علیه چنین حکومتهایی مبارزه خواهند کرد.
اما اگر ملت ایران یک«گناه» یک «بی تقوایی و یک «ناپرهیزکاری» بزرگ در تاریخ خود کرده باشد، همانا اعتماد کردن به این آخوندها و روحانیون حریص و جاه طلب و حکومت را بدست آنها  دادن و تمکین دراز مدت 40 ساله به حکومت آنان است. ملت ایران به سبب این «گناه» نابخشودنی و این«ناپرهیزکاری» خود تا کنون تاوان سختی داده و میدهد و احتمالا خواهد داد.
اما اگر قرار است ملت این «گناه» و اشتباه تاریخی خود را جبران کند، ناچار از سرنگون کردن این حکومت استبداد مذهبی است. تردیدی نیست که اگر این ملت چنین کند و آخوندها و روحانیون جاه طلب را از سریرقدرت بزیر کشد، و حکومتی دموکراتیک تشکیل دهد، آنگاه این احتمال وجود دارد که زندگی روی خوش خود را به آنان نشان دهد و آنان بتوانند به نیروی فکر و بازوی خود راههای جلوگیری از آسیب های بلایای طبیعی و از جمله زلزله را نیز دریابند.
اکنون زمانی است که ملت ایران  با خیزش نوین و اعتراض همگانی خویش میخواهد در رفع آن «گناه»، «بی تقوایی» و«ناپرهیزکاری» تاریخی خود گام بردارد و اشتباه خود را جبران کند!
جمعی از مائوئیستهای ایران

9 دی 96    

۱۳۹۶ دی ۸, جمعه

جنبش و شورش و انقلاب را در ایران پایانی نیست! درباره اعتراضات توده ای جاری

جنبش و شورش و انقلاب را در ایران پایانی نیست!

درباره اعتراضات توده ای جاری


بار دیگر آغاز شد!
مرحله ای نوین در تکامل گردهم آیی ها، تظاهراتها و اعتراضات توده ای آغاز شده است. مردم در شهرهای مختلف دست به گردهمایی کوچک و بزرگ زده و به دادن شعارهایی علیه گرانی و حکام اسلامی پرداخته اند.
مکان آغاز این گردهمایی نخست در شهرمشهد و در شهر ولایت مطلقه محلی میرسالار آستان قدس رضوی، جناب علم الهدی از دزدان و غارتگران بنام حکومت استبداد مذهبی بوده است. اما این تظاهراتها، برخلاف نخستین اعتراضات سال 88 که از تهران آغاز شد و نیز بطور عمده در تهران متمرکز شده بود، از شهرستان آغاز شده و بسرعت جنبه عمومی یافته و به شهرهای مهم دیگر گسترش یافته است. گویی مردم از سال 88 درس گرفته اند و از همان آغاز همه با هم به نبرد با رژیم پرداخته اند. این همچون شوکی بزرگ برای رژیمی است که خود را تا دندان مسلح کرده و اکنون در مواجه با این تعدد مراکز درگیری، بسرعت حقارت خود را در میبابد.
به نظر میرسد که آنچه محرک فوری این تظاهراتها بوده و هست، برخی سیاست های اقتصادی دولت روحانی و بویژه مسئله گرانی است. از این رو شاید شعار «مرگ بر روحانی» که تا کنون و تنها در تظاهرات مشهد  داده شده است، خود تجلی آنی  موقتی  دلیل انگیزش این اعتراضات توده ای باشد. شعارنسبتا عمومی،« مرگ بر دیکتاتوری» است که میتوان منظور از آنرا خامنه ای تصور کرد.
شکل تهاجمی اعتراضات و درگیریها
این درگیری ها از همان آغاز شکل دفاعی نداشته، بلکه شکلی تهاجمی دارند. مردم از فشار اقتصادی به تنگ آمده را ترس از جان و مرگ نیست. پخش این همه عکس و فیلم از جنایات و کشتارهای سال88  که بخشا بوسیله خود اطلاعات رژیم و سپاه پاسداران و برای ترساندن مردم صورت گرفت، و نیز افشای این همه کارهای کثیف با دستگیر شدگان، گویی نه تنها به خاموشی مردم نینجامیده، بلکه نیروی نوینی در مردم دمیده وسراپای آنها را نفرت و خشم نسبت به حکومت و نیروهای پاسدار و بسیجی در بر گرفته است. این است که از همان آغاز، درگیری ها گوناگونی در شهرهای مختلف با پاسداران، بسیجی ها، لباس شخصی ها و نیز نیروهای انتظامی رخ داده و این درگیرها در صورت تداوم اعتراضات، بسرعت فراگیر میشود و چنانچه جنبش گسترگی و عمق یابد، حتی میتواند  در زمانی نه چندان طولانی، طومار این حکومت را در هم پیچد.
 جنبش و انقلاب را در ایران پایانی نیست!
اما آنچه محرک اساسی این اعتراضات و تظاهراتها میباشد، تضادهای ریشه ای در ساخت اقتصادی جامعه است که بویژه با بحران ریشه دار، متداوم و همه جانبه شونده اقتصادی همراه گشته و امان طبقات زحمتکش و میانی مردم را بریده و آنها را در وضع بسیار خوفناک و کشنده ای نگاه داشته است.
در واقع، طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش در شهرها و روستاها و نیز لایه های پایینی طبقات متوسط سالهاست که زیر فشار خرد کننده اقتصادی ای قرار دارند که  دزدان، غارتگران و مال خورانی که در پس پرده مذهب خود را پنهان کرده اند، به آنها تحمیل کرده اند. همچنین این فشارها گریبان لایه های میانی و بالای طبقه خرده بورژوازی را در شهر و روستا گرفته و این طبقه را در وضع دردناک تهدید به سقوط به پایین نگاه داشته است.
 استبداد مذهبی و  حکومت خانخانی و فاسد آخوندها
حکومتگران تا کنون نتوانسته اند این بحران اقتصادی را مهار کنند. علت این امر، جدای از دلایل ریشه ای در ساختار جامعه ایران و سرمایه داری بوروکراتیک و وابسته به امپریالیسم و نیز هزار و یک رابطه عقب مانده دیگر حاکم بر آن، که لزوما ربط مستقیمی به حکومت کنونی ندارد و ریشه های آن به سالهای دور و تسلط امپریالیستها و تحمیل چنین ساختاری به اقتصاد ایران بر میگردد، در عین حال به حکومت ملوک الطوایفی جنایتکار، دزد و فاسد آخوندها و روحانیونی و نیز مکلاهای همردیف آنها بر میگردد که نه تنها کوچکترین حرکت اصلاحی در نظام اقتصادی  و سیاسی و فرهنگی خود را برنتابیدند، بلکه برعکس با حرص و ولع وصف ناشدنی، طی این بحران اقتصادی و تورم کمر شکن به دزدیها و غارت خود ادامه دادند و هر کس و هر جریانی را که سخنی بر خلاف میل و اراده آنان گفت را دربند کرده، شکنجه داده و کشتند.
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت!
این آخوندها و همچنین جوجه پاسدارها و بسیجیهای مسلحی را که از حکومت مذهبی آنها قرار است دفاع کنند و مردم را به رگبار و گلوله بندند تا مشتی حریص ثروت و قدرت بتوانند بیشتر مردم را بدوشند، خیال برداشت که گویا مذهب از روحیه  و فرهنگ مردم جدایی ناپذیر است و حال که حکومت مذهب  و روحانیون برقرار شده، نزدیک به «آخر الزمان» گردیده و دیگر هیچ تغییر و تحولی پس از آن ممکن نمیگردد. نیروی روحی و عضلانی مردم سست و کاملا در اختیار افکار خرافی و پست آنها قرار خواهد گرفت و مردم همچون مسخ شدگان اوامر آنها را اطاعت خواهند کرد. آنان سرمست از این موقعیت  و حکومت باد آورده دست به هر کاری زدند.
در واقع، ممکن نیست بشود گفت که کارکثیفی مانده، از جنایت گرفته تا فساد و دزدی های کلان مالی و تا فساد اخلاقی، که این پسمانده ها  و تفاله های قرون و اعصار میتوانستند دست به آن بزنند و نزده باشند. این است که اینانرا که تنگ نظربودند و غرور نیز فرا گرفته بودشان و در عرش اعلا سیر میکردند، تا مغز استخوان فساد و تباهی فرا گرفت. فساد و تباهی ای که مانند آن در تاریخ ایران کمتر دیده است. و این در قرنی است که وضع بگونه ای گشته که کمتر حکومتگران، حتی در پیشرفته ترین کشورها میتوانند غارت و دزدی و رشوه و ارتشاء را برای مدتی طولانی از مردم پنهان کنند و دیر یا زود کاسه و کوزه آنان رو میشود.
وقتی تمامی رذائل ، پستی ها و فسادها در یک حکومت متجسد و متجلی میشود!
باری، به مرور، مردمی که جسته و گریخته  آخوندها و روحانیون و مکلاهایشان را در مساجد و تکایا و حسینه ها بصورتی عموما انفرادی میدیدند، و با روحیات لش صفتانه، مفتخورانه، تنگ نظر، حریص و شهوت پرست بسیاری از خرده آخوندها آشنا بودند، اکنون همه ی این ها  را در قاموس یک حکومت، در قاموس یک لش صفتی، مفتخوری، دزدی و غارت، فساد و شهوت و جنایت مجسم، گرد آمده و متجسد شده در یک حکومت و آن هم در عالی ترین حدود خود، حدودی که پیش از آن ندیده بودند، مشاهده کردند. پس همه ی آنچه مردم از روحیه تنگ نظر و حرص و آز بیشتر آخوندها و در ضمن برگزاری مراسم و آداب مذهبی  و روضه خوانی دیده و فهمیده بودند، اینک بصورت یک حکومت مذهبی ، بصورت یک کل «آخوندی» در مقابلشان قرار گرفت. تاریخ گنداب نهفته را رو آورد و آشکارکرد، تا بوی گندش همه جا گیر شده و چنان مشام را آزار دهد، تا مشام بخواهد آنرا به گونه ای دفن کند که دیگر هرگز بویی از آن به وی نرسد.
اما ریشه های این اعتراضات صرفا به مسائل اقتصادی و بحران کنونی بر نمیگردد. در عین حال ریشه های آن سیاسی و فرهنگی نیز میباشد. حکومت استبداد مذهبی هیچ فضایی برای تنفس سیاسی و فرهنگی  و در هیچ زمینه ای باقی نگذاشت. تنگ نظری و خباثت حیرت آور حکومت مذهبی و آخوندها، کار را به آنجا رساند که حتی نیروهای اصلاح طلبی را که عمری در رکاب آنها ایستاده و برای چنین حکومتی سینه چاک میدادند و چندان آزاری از جانب ایشان متوجه حکومت نبود به درجات زیر فشار قرار داد و به حصر و زندان خانگی و شکنجه و زندان طویل مدت محکوم کرد و تا آنجا که توانست  شیره شان را کشید.
  راه نخست حکومت - عقب نشینی دولت روحانی
 اکنون حکومت و در این میان بویژه دولت روحانی در مقابل این اعتراضات، دو راه در مقابل خود دارد. یا عقب نشینی کند و با تغییر سیاستهای اقتصادی و تغییر برخی ردیف های بودجه جاری و نیز تحمیل برخی عقب نشینی ها به جناح های رقیب و کل حکومت، تلاش کند تا مردم را آرام و ساکت کند.  این امری است که البته همچون داروی مسکنی  در مقابل نیروی خرد کننده بحران اقتصادی کنونی و فساد عمیق حکومتی عمل میکند و قطعا حتی اگر موفق شود برای مدتی کوتاه خواهد بود. اما هر گونه دیر کرد در انجام این عمل عقب نشینی، به گستردگی و همه جا گیر شدن این تظاهراتها و اعتراضات  و نیز عمق یافتن و شدت یافتن شعارها خواهد انجامید و باصطلاح کار از کار خواهد گذشت. 
راه دوم حکومت - سرکوب
راه دوم، ایستادن در مقابل این گردهمایی ها و اعتراضات توده ای است. کاری که حکومت در سال 88 و پیش و پس از آن تا کنون انجام داده است. این راه همه ی مستبدین تاریخ بوده و گر چه عموما از جانب اکثریت باتقاق حکومتها به عنوان آخرین چاره به آن دست زده شده، اما در حکومت فوق تنگ نظر استبداد مذهبی کنونی در ایران، از زمان برقراری آن پس از انقلاب 57 تا کنون همواره نخستین چاره و تنها چاره بوده است. تداوم حکومت با ایجاد ترس و وحشت و سرکوب. این نیز در تاریخ همواره و در نهایت با شکست روبرو شده است.
باری تمامی تلاشهای حکومت استبداد مذهبی با تمامی دستگاه تبلیغات مذهبی، سرکوب  اطلاعاتی و قضایی، نیروهای نظامی پاسدار و بسیجی «آبدیده» در سرکوب خلق و در «خفه کردن در نطفه» اکنون بیحاصلی خود را آشکار میکند. تاریخ این نیروها را در مقابل دریای خروشان توده های میلیونی تبدیل به  حقیرترین نیروهای تاریخی خواهد کرد و زیر پا خرد و له خواهد نمود.
 اتخاذ شیوه سرکوب جنبش، میتواند آنرا بسوی راههای نوینی از درگیری های محله ای و خیابانی ببرد. بدون تردید جوانان و مبارزینی که تجربه سال 88 و درگیری های آن را دارند، در صورت برقراری حکومت نظامی، هسته ها و گروه های محلی تشکیل خواهند داد، خود را به انواع سلاحهای سرد و گرم مسلح خواهند کرد و به نیروههای مسلح، در آنجا که از هر جایی دیگر ضعیف تر هستند، حمله خواهند کرد و آنان را بسختی مجازات خواهند نمود. تداوم،گسترده شدن و شدت یافتن این درگیرها و انتقال مراکز درگیری از محلی به محل دیگر، شرایط را برای پاسداران و بسیجیها بسرعت سخت خواهد نمود و آنان موقعیت حقیر و رو بزوال خود را خواهند دید.
این حکومت با پاسداران و بسیجیهایش تواند تقابل دراز مدت را نخواهند داشت. بسیاری از بسیجیها و پاسداران ساده به مردم خواهند پیوست. بسیاری از حکومتگران عمامه و عبا را بدور خواهند انداخت و چهره عوض خواهند کرد. این حکومت پوشالی است و برخلاف ظاهر ترسناکی که بخود گرفته و میگیرد توان ایستادگی در مقابل توده های میلیونی را ندارد.
راه سوم حکومت- تلفیق سرکوب و عقب نشینی
البته راه سومی نیز وجود دارد که ترکیب توامان عقب نشینی و سرکوب و روشهای میانی است. باید دید که حکومت چه میکند تا در باره سیاستهای آن نوشت.
ضعف اساسی جنبش
تردیدی نیست که بزرگترین و مهمترین نقطه کور، ضعف و مشکل روبروی جنبش مردمی، نبود طبقه انقلابی رهبری کننده و تشکیلات انقلابی رهبری کننده است. این امر میتواند این جنبش را حتی در صورت همجا گیر شدن و گستردگی و عمق  باز دچار مشکلاتی کند و باصطلاح کار پیرامون یک دایره بسته بگردد.
این چنین است که میبینیم از یکسو، سالوسانی امثال احمدی نژاد راه افتاده اند و با جمع کردن عده ای پیرامون خود و دادن مشتی شعار دروغین داعیه و ژست رهبر مردم را بخود گرفته اند، و از سوی دیگر این امکان وجود  دارد که این جنبش از دلایل شکست خود در سال 88 درس نگیرد و دوباره پیرامون جریانات حکومتی مانند موسوی و کروبی حلقه زند.
اینها راههایی است که همواره میتواند تهدید کننده مسیر حرکت مردم باشد. در رهبری قرار دادن چنین جریان هایی حرکت مردم  را در مسیر یک دایره بسته قرار خواهد داد و به شکست خواهد کشاند.  در مورد افراد منزوی شده ای مانند احمدی نژاد، دور از ذهن است که اینها بتوانند در این اوضاع موفقیتی بدست آورند، اما اگر امثال موسوی و کروبی و یا خاتمی  و اصلاح طلبان ورشکسته حاکم بر رهبری جنبش شوند، بسرعت تیغ رو به تیزی آن را کند خواهند نمود و مشکل که حتی خواست ابتدایی و نخستین مردم که بزیر کشیدن آخوندها از حکومت و تغییر استبداد مذهبی به یک دموکراسی(لائیک) و مستقل است، جامه عمل پوشد.  
بیاد داشته باشیم که در زمان انقلاب 57 نیز برای دوره ای، چپ و راست، یک سری اپوزیسیون های دروغین، خواه از درون مجلس  شورای آن زمان و خواه بیرون از حکومت سبز شدند و بدادن شعارهایی برای نفوذ و گرفتن رهبری جنبش مردم دست زدند.
 همچنین در این گیرودارها، طرح شدن گروههایی به عنوان اپوزیسیون از داخل و بیرون، خواه گروههایی که به هر حال و به گونه ای سر در گرو همین حکومت دارند، و خواه نیروهای سلطنت طلب پیشین و یا جمهوری خواههای طرفدار امپریالیستهای غربی، ممکن است. نیروهایی که منتظر فرصتی هستند تا خود را پیش بیندازند و رهبری مردم را بدست بگیرند. تسلط هر کدام از این نیروها، نیروهای وابسته به امپریالیسم آمریکا و غرب که جای خود دارد، تسلط حتی لیبرالها و ملیون نیز که میتواند همچون یک امکان جلوه گر شود، برای  طبقه کارگر و زحمتکشان چیزهای نویی به ارمغان نخواهد آورد. باید همه ی اینها را به خاطر داشت و برای ایجاد رهبری اصیل و انقلابی برای جنبش تلاش کرد.
طبقه کارگر
 چنانچه این اعتراضات ادامه یابد، و این با تداوم این بحران و شیوه های حکومتگران اسلامی امری دور از ذهن نیست، ورود گسترده و سهمگین  طبقه کارگر امری قابل پیش بینی خواهد بود؛ همچون دوران انقلاب 57.
اما طبقه کارگر نیز گرچه میتواند همچون یک طبقه بزرگ از نیروی تاثیر در پیشرفت و رادیکالیزه کردن جنبش برخودار باشد، اما همچنان که در انقلاب 57 دیدیم، میتواند بجای اینکه خود مستقلا رهبری مبارزه را به عهده گیرد، به زائده طبقات دیگر تبدیل شود. و این نیز خطر دیگری است.
وضع چپ
چپ ایران در حال حاضر از جریان های اصیل مارکسیستی برخوردار نیست. تقریبا بیشتر محافل، گروهها و سازمانهای چپ با مارکسیسم و لنینسم و مائوئیسم وداع کرده و اکنون  در مقابل آن ایستاده اند. فرصت و اوضاعی نیست که برای آنها موقعیتی پیش آورد و آنها آنرا برای مورد تهاجم قرار دادن تئوری های انقلابی و تجریبات احزاب پیشرو و حکومتهای کارگری مورد بهره برداری قرار ندهند. این اواخر، تمامی این گروههای فرصت طلب، صدمین سالگرد انقلاب اکتبر را تبدیل به تکامل تئوری ها و افکار لیبرالی و ضد انقلابی خود در مقابله با مارکسیسم - لنینیسم  و تجربه انقلاب اکتبر و دیکتاتوری طبقه کارگر کردند و تنها گروههای کوچکی بر روی اصول تئوریک مارکسیسم - لنینیسم و درسهای این تجربه بزرگ و گرانقدر ایستاده و از آنها دفاع کردند.
گروههایی از این فسیل های سیاسی، رویزیونیستهای سنتی توده ای - اکثریتی  و گروههای دیگر ترتسکیستهای حکمتی (هواخواهان امپریالیستهای غربی)هستند. گروههایی دیگر نیز تبدیل به لیبرال و سوسیال دمکرات شده اند و آماده هر گونه سازش با لیبرالهای مذهبی، ملی- مذهبی و یا ملی های غیر مذهبی در ایران. بخشی از فعالین پیشرو کارگری در ایران نیز  از این گروهها و رهبران فسیل شده آنان تبعیت میکنند.
 آنچه در مورد این گروهها میشود گفت این است که نه رویزیونیستها با هم متحدند و نه ترتسکیست ها ی مزدور امپریالیسم و نه حتی لیبرالها و سوسیال دمکراتهای شبه چپ.  به همین دلیل نه این«چپ» به لحاظ نظری در خور اعتماد است و نه به سبب پراکندگی  و فرقه گرایی لیبرالی میتواند نقشی در تحولات آتی اجرا کند. وانگهی، حتی اگر تمامی این گروههای شبه چپ، سوسیال دموکرات، رویزیونیست و ترتسکیست با هم متحد هم شوند، بازهم  همانگونه که گفتیم به دلیل سیاست نهایتا لیبرالی و یا سوسیال دمکراتی حاکم بر آنها، نمیتوانند نقش پیشروی در جنبش توده ها به عهده گیرند. 
چپ ایران را خونی تازه نیاز است!      
چپ ایران نیازمند خونی تازه است. این خون تازه، خون مائوئیستی است که باید در رگهای  آن جاری شود. باید که محافل و گروههای مائوئیستی نوین در میان طبقه کارگر بوجود آیند و از جمع آنها حزب کمونیست نوین طبقه کارگر که باید حزبی مائوئیستی باشد، تشکیل شود. بدون بوجود آمدن این محافل و گروهها وبدون بوجود آمدن یک حزب نوین انقلابی که پیشروترین عناصر طبقه کارگر را در بر گیرد، پیروزی استراتژیک اعتراضات و جنبش توده ای و در نهایت انقلاب دموکراتیک و ضدا امپریالیستی خلق ایران امری غیر ممکن است.

پردوام باد جنبش اعتراضی کنونی!
سرنگون باد حکومت استبداد مذهبی

پیش بسوی تشکیل محافل و تشکلات مائوئیستی در ایران!
پیش بسوی برقراری رهبری طبقه کارگر بر انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران!

راه رهایی طبقه کارگر و خلق ایران از مبارزه انقلابی مسلحانه میگذرد!

پیروز باد انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران!
بر قرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران!

جمعی از مائوئیستهای ایران
دی ماه 96


۱۳۹۶ دی ۶, چهارشنبه

تضاد گروه های حاکم و موضع اصلاح طلبان

تضاد گروه های حاکم و موضع اصلاح طلبان

افشاگری های باندهای رژیم علیه یکدیگر
احمدی نژاد از محاکمه  خود و گروهش راضی نیست و هر از گاهی تهدید به افشاگری کرده و برخی اوقات به آن عمل میکند. چکیده بحث وی و باندش این است:
«ما دزدی های زیادی از ملت ایران کرده ایم. اما شما نیز همه تان، نه کمتراز باند ما، بلکه بیشتر دزدیده اید. همه ما تا مغز استخوان به فساد، دزدی و غارت آلوده ایم و این درست و شرط انصاف نیست که عده ای از میان ما دزدان و غارتگران، از رهبری و اولاد وی بگیر تا دفتر و دستکش، و قوه قضائیه و سپاه و دستگاههای اطلاعاتی جور واجورش تا شورای نگهبان و شورای تشخیص مصلحت و مجلس خبرگان و خلاصه هر که دستی در این حکومت دارد و همه  خود از زمره فاسدترینانند، برای بقیه ما، ادای افراد و جریانهای پاک و سالم و مچ بگیر و غیره را بازی کنند. این درست نیست و ما علیه این وضعیت غیر منصفانه است که اعتراض میکنیم!»
 و اینجا بویژه خطاب دارو دسته احمدی نژاد، قوه قضائیه و باند لاریجانی ها در این دستگاه است که در حال حاضر نماینده برخورد با این گروه و محاکمه آنهاست .
 بنابراین از نظر احمدی نژاد، اگر قوه قضائیه و در حقیقت خامنه ای و شرکاء کاری به کار دزدیهای احمدی نژاد و گروهش نداشته باشند،و باصطلاح ادای آدم های مچ بگیر را در نیاورند احمدی نژاد و گروهش نیز کاری به کار دزدی ها و غارت کردن و نیز دیگر مسائل آنها(جنایات آنها، فریبکاری ها و تقلبات آنها و وابستگی آنها به کشورهای مختلف امپریالیستی و جاسوس بودن های فرزندان و یا خود آنها) نخواهند داشت و یا حداقل به صورت کنونی نخواهند داشت.
 البته، احمدی نژاد و گروهش جریانی جاه طلب هستند و براحتی حاضر نیستند که دیگرانی که روزی با آنها یار غار بوده و همه با هم دست به دزدی و غارت اموال مردم میزدند، در  صحنه سیاست و همچنین اقتصاد( و بنابراین قدرت داشتن و بهره مند بودن از تمامی مزایای قدرت و ثروت) حضور داشته باشند، اما آنها را عناصر« اخ و بد» به شمار آورده و کنار بگذارند. آنها میگویند:
« مگر خون شما از ما رنگین تر است که باید در صحنه سیاست و اقتصاد حضور داشته باشید و با دزدی ها و غارات خود ادامه دهید و ما از این صحنه کنار زده شویم. ما نیز برای خود گروهی و باندی داریم و در میان بخشهایی از مردم نیز دارای نفوذ هستیم. و اگر کار بیخ پیدا کند و شما بخواهدی ما را بکلی حذف کنید، ما حاضر نیستیم ساکت بمانیم.» اینهاست شیره ی تمامی اعتراضات احمدی نژاد و باندش!
ما در مقاله ای با نام « سازش موقتی بین جناح های حاکم حکومت اسلامی » در مرداد 96 نوشتیم:
«نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد تضاد باند احمدی نژاد با خامنه ای است. احمدی نژاد گویا نه تنها در مقابل هر گونه تهاجمی از جانب خامنه ای به وی و گروهش ایستادگی میکند و آنها را تهدید به افشاگری های بیشتر و بیشتر میکند، بلکه ظاهرا پس از دزدی های فراوان و دارای ابعادی غریب از اموال مردم، هنوز دست از سهم خواهی بر نداشته است. جناح خامنه ای نیز جز تلاش برای کنترل برخی اعمال تند روانه ی آنها، و راندن آنها به مرزهایی قابل تحمل، ظاهر کاری آنچنانی به کار ایشان نداشته است. یکی از دلایل این امر،  دست باز احمدی نژاد برای افشاگری های بیشتر و با توجه به داشتن اطلاعات ویژه است. بی دلیل نیست که حضرات قوه قضائیه ای ها میگویند که احمدی نژاد تنها دو میلیارد در اختیار دارد و گرفتن پول های دزدیده شده از وی ممکن نیست!؟ از سوی دیگر خامنه ای، این دزد شیاد را کماکان در شورای تشخیص مصلحت کذایی اش جای میدهد تا هم آنجا کنترل و آرامش کند.
بدیهی است که احمدی نژاد و باند ارتجاعی اش مشتی گرگ فرصت طلب شیاد و جاه طلب بیش نیستند. باندهایی در میان یکی از جناح های جاه طلب و قدرت طلب ایران. جناحی که ته و ریشه شان را ظاهر باید در بیت مصباح یزدی آخوند ریاکار و متقلب جستجو کرد که بیت و حوزه اش، کارگاه تحویل دادن جانی و دسیسه باز است. اینها شیادانی گرگ صفت هستند  که در جمهوری اسلامی به هرگونه جنایت، دزدی و غارت اشتغال داشته و دست زده اند. روشن است که هیچ نیت خیری در پس  این«ننه من غریبم» ها و شعارهای « انقلابی»  دادن آنها برای مردم، نهفته نیست. و اینکه حضرات میگویند این افشاگری های آنها  از دیگر جناح ها و یا تهدید کردن خامنه ای به افشاگری های بیشتر، بخاطر مردم است، ریاکارانه و سراپا دروغ محض است.
اما در این حکومت اسلامی، هر نوع افشاگری جناح ها و باندهای گرگ صفت از یکدیگر، بویژه از جناح خامنه ای و مجتبی و دفتر و دستکش، لاریجانی ها و از آخوندهای سالوس، جنایتکار  و دزدی مانند محسنی اژه ای، مکارم شیرازی و...، و با هر نیتی - حتی پست فطرتانه ترین و فریبکارانه ترین نیات - صورت بگیرد، ضربه ای شدید به کل حکومت- و حتی خود افشاکننده-  وارد میکند و به تضادهایی که در یک سوی آن طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی قرار دارند و در سوی دیگر جناح خامنه ای در راس و نیز بقیه قرار دارند، یاری رسانده و موجب رشد بیشتر این تضادها و تضاد اساسی ساخت اقتصادی کنونی خواهد شد. یکدیگر را دریدن گرگ ها به نفع رشد تضاد طبقات خلقی با کل حاکمیت استبدادی است. مسئله این است که در اینجا باید نیت افشاگر را از آنچه افشا میکند، تمیز داد و نقش افشاگری را که  حکومت را بطورعام و جناح هایی از آن را بطور خاص(در این هفته های اخیر افشای مکارم شیرازی) تضعیف میکند، دید.» حال باید به این نکته اشاره کنیم که که در دوران کنونی، مردم از نیات احمدی نژاد و گروهش بیش از گذشته آگاهی یافته اند.هم هشت سال ریاست جمهور وی را دیدند؛ و هم نقشش در تقلب سال 88 و سرکوب های پس از آن و «خس و خاشاک»خواندن توده های مردم را؛ و هم  دزدی های روزهای پایانی ریاست جمهوری وی را و افشای آنها بویژه از جانب روحانی و اصلاح طلبان. اما در حال حاضر بی میل نیستند که احمدی نژاد، کاسه و کوزه ی خامنه ای و دستگاههای زیر رهبری اش را به هم ریزد و بخشی از ناگفته ها را بیان کند.
بدیهی است که تضاد میان احمدی نژاد و  و باند خامنه ای یک تضاد ارتجاعی است. اما از این تضاد ارتجاعی باید به شکلی درست استفاده کرد.(1)
 سیاست اصلاح طلبان و درگیر شدن در بازی«دو سرباخت»
دسته های نه چندان کوچکی از اصلاح طلبان و بویژه آنان که در پی روحانی و گروه وی روانند پس از سازش های خود با باند خامنه ای و سپاه، اینک در مجلس  و در کنار لاریجانی به آرامی «غنوده اند» و  به هیچ قیمتی حاضر نیستند «سبیل های چرب شده» و موقعیت بدست آمده در قدرت و موقعیت های «نان و آب دار» را به آسانی از دست بدهند. این دسته ها، فرصت طلبان و جاه طلبانی همچون عارف را در رهبری خود دارند که از هر فرصتی برای نزدیکی به دفتر رهبری و «عزیز کردن» خود استفاده میکند، چندان که شاید بتوان وی را بنوعی «نفوذی» خامنه ای در میان اصلاح طلبان دانست. اینک اصلاح طلبان بر این سیاق که همه دارند «میخورند» و چرا ما «نخوریم»، خفه خون گرفته و پی ادعاهای خود را که همچون فریب هایی مینماید، نیز دیگر نمیگیرند. در همان مقاله ما در مورد برخورد اصلاح طلبان به افشاگری های احمدی نژاد این چنین نوشتیم:  
«البته اصلاح طلبانی که عجالتا افشاگری هایی چون احمدی نژاد نمیکنند، گویا برای خود شیرینی نزد حکومت و جناح های کثیفتر و شیادتر از احمدی نژاد، لبه تیز حمله خود را روی احمدی نژاد و گروهش گذاشته و مدام روی نیات فریبکارانه ی احمدی نژاد و گروهش  در قبال مردم مانور میدهند، و گویا خود را از این نظر بهتر میدانند که چنین نیات فریبکارانه در قبال مردم نداشته اند.»
 تردیدی نبوده و نیست که اگر اصلاح طلبان از افشاگری های احمدی نژاد و باندش به نفع خود استفاده میکردند، این امر اگر حتی به تضعیف احمدی نژاد نمی انجامید، به تقویت احمدی نژاد نیز منجر نمی گردید. زیرا احمدی نژاد و باندش در سیاست ایران و نیز در میان مردم تقریبا منزوی شده اند و هارت و پورت های آنها عمدتا برای کوتاه کردن دست خامنه ای از آنها و حداقل بوجود آوردن حصارهای امنی در پیرامون خودشان است.
اما سیاست اصلاح طلبان در قبال افشاگری های احمدی نژاد و گروهش از جریانهای منصوب به خامنه ای، و با گذاشتن لبه تیز حمله خود روی احمدی نژاد و باند وی، بنا به ادبیات خودشان به «بازی دو سر باخت» بجای «بازی دو سر برد» تبدیل شده است.
 آنان بجای اینکه از این افشاگری های علیه قوه قضائیه(بویژه علیه لاریجانی و محسنی اژه ای، منصوب شدگان خامنه ای و قلع و قمع کنندگان اصلاح طلبان در سالهای پیش از 88، و بویژه سال 88) استفاده کنند و آنها را به نفع  افشاگری های پیشین خود علیه این دستگاه تا مغز استخوان جنایتکار، فاسد، کثیف و مال خوارمصادره کنند، و در عین حال این مبارزه را به خامنه ای و باندش، یعنی کسی که خود از یک سو از احمدی نژاد تا آنجا که توانست حمایت کرد و تا آنجا که میتواند، هنوز که هنوز است او را به نوعی، حال با انگیزه  ترس از «دیوانگی ها» و افشاگری هایش، اگر چه مورد پشتیبانی قرار نمیدهد، با این همه مورد تحکم و عتاب آنچنانی نیز قرار نمیدهد(عموما کج دار و مریز با او رفتار میکند)، بسط دهند؛ و به این ترتیب، در درجه نخست درجهت افشا و تضعیف باند خامنه ای گام بردارند که مرکز ثقل اصلی حکومت اسلامی است و در عین حال و در درجه دوم به تضعیف خود احمدی نژاد و باندش دست زنند، که هم از زمره  دزدان و  غارتگرانند و هم دستشان در خون مردم غرق  بوده است، و باری از این فرصت نادر و طلایی برای رشد خود استفاده کنند، و به این شکل به مبارزه ای «دو سر برد» دست زنند، اینک لبه تیز حمله خود را علیه احمدی نژاد قرار داده اند و وی را در کانون حملات خود قرار داده اند و گویا میخواهند ثابت کنند که اگر آنها در گذشته علیه احمدی نژاد سخن گفته اند، حق با آنها بوده است و خامنه ای و دستگاه قضایش باید زودتر سر و ته آنها را هم بیاورد! و این جز عمق حماقت و نه «زرنگی ها» و فرصت طلبی های ویژه آنها را نمی نمایاند.
حماقت! زیرا اگر نیت اصلاح طلبان این است که خود را به یاری سازش های تا کنون صورت گرفته، به  مرکز قدرت(خامنه ای و سپاه پاسداران) نزدیک کنند و با خوش خیالی، طرح هایی همچون «کودتای خزنده»(تبدیل چانه زنی از بالا به کودتای آرام) را به یاری روحانی و برخی باندها در میان به قول خودشان «محافظه کاران»(لاریجانی رئیس مجلس و ناطق نوری و...) دنبال کنند و در این خیال بسیار خام باشند که شاید با نزدیکی ایشان به روحانی و باندهای«محافظه کار» آمده در بالا بویژه لاریجانی رئیس مجلس(که در حال حاضر برادرش در قوه قضائیه، در کانون حملات و افشاگری های احمدی نژاد قرار دارد)(2)، و با روحانی و این گروه به مرکز قدرت،(3) شاید پس از مرگ خامنه ای و در انتخاب ولی فقیه، روحانی ( و یا برخی از افراد متمایل به سازش با اصلاح طلبان در میان جناح «محافظه کار» از جمله افراد ذکر شده در بالا) بتواند جای رهبری را بگیرد، و یا در صورت تبدیل شدن ولی فقیه تک نفره به یک شورای رهبری، این افراد بتوانند در این شورا صاحب نفوذ اصلی و قدرت سیاسی گردند و بسی از این نقشه ها، آری در خیال خام خواهند بود.
زیرا خامنه ای و دفترش و سپاه پاسداران و نیز باندهای انحصار طلبان مستبد گرد آمده پیرامون وی، اولا تا آنجا که میتوانند این اجازه را نخواهند داد که جای فرد ولی فقیه را شورای رهبری (4)بگیرد و دوما، چنانچه در نتیجه رشد تضادها میان جناح تمامیت خواهان و انحصار طلبان(5) که حلقه اصلی قدرت در حکومت استبداد مذهبی کنونی هستند، نتوانند که قدرت را به یک فرد تک بسپارند، در شورای برگزیده قطعا به هر کس جایی داده شود، بواسطه کوچک بودن جایگاه اقتصادی و سیاسی اصلاح طلبان(و نیز برخی بی اعتمادی ها بواسطه گذشته سیاسی و فرهنگی ایشان) به آنان داده نخواهد شد.(6)
بنابراین این خط از هم اکنون محکوم به شکست است و در نتیجه اصلاح طلبانی که بجای استفاده از افشاگری های احمدی نژاد وی را در مرکز مقابله خویش قرار میدهند به همراه احمدی نژاد تضعیف خواهند شد و به این ترتیب «بازی  دو سر برد» به «بازی دو سر باخت» تبدیل شده و یا خواهد شد.

هرمز دامان
دی ماه 96      
    یادداشتها
1-    برای احزاب و  نیروهای رهبری کننده طبقه کارگر استفاده از این تضادهای ارتجاعی و نیز دیگر تضادها بین جناح های حاکم،عموما تنها در شرایطی میتواند صورت بگیرد که این احزاب و سازمان ها به یک نیروی اجتماعی با کیفیت و کمیت قابل توجهی تبدیل شده باشند و بنا به گفته لنین از رهبری محافل کوچک به رهبری توده های میلیونی گام گذاشته باشند. در شرایط فعلی بواسطه تقریبا عددی نبودن نیروی کمونیستی در معادلات سیاسی ایران، این نیروها توان استفاده از این تضادها را ندارند.
2-     یکی از علل اصلی اصلاح طلبان در عدم استفاده از افشاگری های باند احمدی علیه رئیس قوه قضائیه ، وجود روابط حسنه با همین لاریجانی رئیس مجلس و باند پشتیبان اوست که قرار است تا انتخابات ریاست جمهوری  سال 1400 شمسی و ظاهرا پس از آن ادامه پیدا کند. به نظر میرسد که بخش مهمی از اصلاح طلبان، استراتژی خود را در پیشروی گام به گام به همراه بخشهایی از جناح «محافظه کار» جهت موثر بودن در تحولات پس از مرگ خامنه ای و انتخاب ولی فقیه و یا شورای رهبری بعدی و تثبیت موقعیت خود در ساختار قدرت در حکومت اسلامی قرار داده اند.   
3-    البته نباید از سیاست های خامنه ای و سپاه پاسداران نیز غافل بود. اینان نیز با فشارهایی که پس از انتخابات به روحانی و گروهش آوردند وی را اجبارا وادار به سازش کردند. گرچه این برای  روحانی نیز «اجبار» صرف نبود و گویا  خود روحانی که اینک «عافیت اندیش» شده است، برای اینکه دستش باز باشد و به هسته های اصلی قدرت نزدیک، و باصطلاح همچون رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد از آنها دور و منزوی نشود، به این سازش بی میل نبود. وی هر چه که توانست به باند خامنه ای و پاسداران امتیازهایی را خواهان آن بودند داد و گام به گام از تمامی شعارهای دوران انتخابات پس نشست.
4-     این نظریه بوسیله رفسنجانی برجسته شد و هدف کوتاه مدت تبلیغ و ترویج آن، تضعیف موقعیت  خامنه ای بود؛ به این معنا که «جای تو(خامنه ای) میتوانست یک شورای رهبری باشد!» هدف بلند مدت آن نیز ایجاد زمینه های لازم فکری برای چرخش قدرت از تک نفره به رهبری گروهی بود.
5-    اینها خود تجلی تضادهای خانخانی و ملوک الطوایفی مذهبی در میان روحانیون و آخوندهای صاحب قدرت و نیز تجلی رقابت و تضاد میان انحصارهای امپریالیستی و نیز میان امپریالیستها گوناگون است که تقریبا اکثریت باتفاق نهادها و بنگاههای زیر تسلط این آخوندها و روحانیون با آنها دارای ارتباطات آشکار و پنهانی  میباشند و از سوی آنها در مراکز قدرت پشتیبانی میشوند. افشا شدن رابطه دارو دسته لاریجانی ها با انگلستان که نخست در سالهای پس از 1376(در افشای روابط پنهانی اردشیر لاریجانی با دولت  و انحصارات انگلیسی) و نیز اکنون دوباره در افشای جاسوس بودن دختر رئیس قوه قضائیه برای انگلیس صورت میگیرد، شمه ای از این روابط است. پیشتر از آن جریان مک فارلین بود و ارتباط دم و دستگاه خمینی با امپریالیسم آمریکا. 
6-    تنها در یک صورت بخشهایی از اصلاح طلبان خواهند توانست در ساخت قدرت سیاسی دارای موقعیت با ثبات گردند؛ و آن هم استحاله  و تحلیل رفتن آنها در جناح محافظه کار است. چنین امری با تداوم رهبری برخی از راست ترین افراد(همچون عارف) بر جناح هایی از اصلاح طلبان میتواند امکان پذیر گردد.