۱۳۹۶ بهمن ۱۳, جمعه

مناسبت های تاریخی و فرصت طلبان آواکیانیست (1)


مناسبت های تاریخی و فرصت طلبان آواکیانیست (1)

در دوره کنونی، هر روز تاریخی و هر واقعه ای و هر عذر و بهانه ای، دستاویز شبه چپ های گنداب گرفته ی ایران میشود، تا از فرصت استفاده کنند و به لشکر کشی همگانی علیه بنیان های تئوریک - سیاسی مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم و نیز تجارب گرانبهای طبقه کارگر بپردازند، بار دیگر آنها را زیر سئوال ببرند، نظرات و وقایع را تحریف کنند و خلاصه هر جوری شده از فرصت استفاده کنند و زهری تازه به مارکسیسم بریزند. 
این روزها، صدمین سالگرد انقلاب اکتبر روسیه نیز بهانه ای در دست این شبه چپ های دروغین شده است. از هر سو که نگاه میکنی دسته ای را می بینی که در نوشته و مقاله ای قسمتی از ابعاد تئوریک و تجربی آن را در دست گرفته و در حال جعل و تحریف و تخریبش میباشد. چون پرداختن به این گونه لشکر کشی ها و نظرات، وقت و فرصت فراوان میخواهد و این کار از ما ساخته نیست، در حال حاضر به یکی از آنها که نماینده جریانی است پر مدعا که خود را م - ل- م مینامد، اما آشکارا دست به تحریف نظرات لنین دست میزند، اشاره میکنیم.
 نوشته ی مورد نظر ما مقاله ای است در  مورد تزهای آوریل لنین در نشریه «آتش» ارگان وابسته به  جریان «حزب کمونیست» که هنوز که هنوز است خود را  م- ل- م  میخواند، در حالیکه قافیه تقریبا تمامی مقالات و نظریات وابسته به آن، نظرات و مقالات باب آواکیان و«سنتز نوین» دارودسته اپورتونیست و رویزیونیست اوست. در مباحثی از این گونه، آن ریگی که به کفش این حضرات است، بیشتر و روشنتر نمایان شده و نشان میدهد که اینها در تحریف نظرات لنین دست ترتسکیستهای حکمتی را از پشت بسته اند.
 در مقاله مورد اشاره پس از مشتی صغری و کبری چیدن در مورد تزهای آوریل چنین میخوانیم:
«تزها حتی برای رهبران حزب بلشویک شوک آور و غیر منتظره بود! این حیرت و شگفتی بی علت نبود. زیرا تزهای آوریل، گسستی رادیکال...»( نشریه آتش، شماره 72، ص8-7 تمامی بازگفت ها از همین مقاله است).
مفهوم مورد علاقه مقلدان ایرانی باب که سالهاست ورد زبانشان است و یک لحظه از دهانشان نمیافتد. حضرات صبح تا شب در حال گسست گسست کردن و«گسست رادیکال» هستند، اما راست ترین گسست ها را کرده اند. در حقیقت، «گسست» واقعا«رادیکال» آنها از بنیان های انقلابی مارکسیسم- لنینسم - مائوئیسم و برقرار کردن رویزیونیسم - لیبرالیسم آواکیانی بوده است!
«...از تفکری بود که لنین در مورد خصلت و راه انقلاب روسیه یافته بود. او پیش تر راه انقلاب سوسیالیستی برای روسیه را گذر کردن از یک انقلاب بورژوایی میدید»
و این لابد نادرست بود!؟ و لنین نظرش را تغییر داد و به انتقاد از نظرات گذشته خود پرداخت!؟ و نظرات ترتسکی را پذیرفت که  راه انقلاب روسیه را گذر از انقلاب بورژوایی نمیدانست و انقلاب سوسیالیستی(و حکومت کارگری) میدید.
و اما منظور لنین چه جور انقلاب بورژوابی بود؟ این بسیار حقیرانه و بزدلانه است که شما از نظر لنین در مورد گذر کردن از«انقلاب بورژوایی»صحبت کنید، اما نگویید که چگونه انقلاب بورژوایی مد نظر لنین بود.
« که به تشکیل دولت بورژوایی»
میشود لطفا بفرمایید که این «دولت بورژوایی» لنین چه ویژگیهایی داشت؟ شما نمیتوانید چیزی بگویید و در نتیجه ساکتید. آن همه بحث درباره این «دولت بورژوایی» یعنی «دیکتاتوری کارگران و دهقانان» در آن کتاب را بکلی فراموش کرده و از قلم انداخته اید!    
«منتهی شده»
 لابد به رهبری لیبرال ها- لطفا بفرمایید اختلاف لنین با منشویکها که کتاب دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک اساسا در تقابل با آنهاست، بر سر چه بود؟ میدانیم که مهمترین نکات آن کتاب بر سر رهبری انقلاب دموکراتیک روسیه و نوع دولتی بود که باید برای آن جنگید. منشویکها خواهان رهبری انقلاب بوسیله بورژوازی بودند و یک دولت بورژوایی نوع اروپایی نهایت خواستشان بود، اما بلشویکها خواهان رهبری پرولتاریا بر آن بودند و خواست «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» را طرح میکردند.
 «اما برای آنکه «انقلاب بورژوایی کامل تر و قطعی تر و هر چه پیگیرتر» باشد شرکت پرولتاریا در آن دولت را الزامی میدید»
اول در «انقلاب» یا در «دولت موقت»؟
اینهاست نظرات لنین در مورد شرکت پرولتاریا در انقلاب:
«ولى مسأله‌اى که اکنون در مقابل حزب رزمنده سياسى قرار دارد اين است که آيا ما خواهيم توانست چيزى به انقلاب بياموزيم؟ آيا ما خواهيم توانست از صحّت آموزش سوسيال دمکراتيک خود و از ارتباط خود با يگانه طبقه تا به آخر انقلابى يعنى پرولتاريا استفاده نماييم، تا مُهر و نشان پرولترى به انقلاب بزنيم، و انقلاب را نه در گفتار بلکه در کردار به پيروزى قطعى و واقعى برسانيم و نا استوارى، نيمه کارى و خيانت بورژوازى دمکرات را فلج گذاريم؟»(دو تاکتیک...، ترجمه پورهرمزان، پیشگفتار)
  و دوما شرکت در چه دولتی؟ آیا منظور دولتهای معمولی بورژوازی است یا«دولت موقت انقلابی»؟ دولت پیشنهادی بلشویکها چه بود؟ دولتی که از پارلمان بیرون میاید و یا دولتی که از قیام مسلحانه کارگران و دهقانان بیرون میآید؟
اگر منظور شما دولتی صرفا بورژوایی و از نوع معمولی آن که از پارلمان بیرون میاید و یا سازشکارانه از سوی بورژوازی تشکیل میگردد، میشود لطفا بفرمایید که لنین کجا چنین تزی داده است؟ اما اگر منظور همان دولت موقت انقلابی است، لطفا توضح دهید که لنین  پس از اشاره به «مجاز بودن در اصول»، در چه شرایطی مجاز بودن در عمل را درست میداند. ضمنا بفرمایید که  لنین تفاوت میلرانیسم را با شرکت در دولت موقتی که ارگان قیام توده ها باشد چگونه تشریح میکند؟(ما به این نکات در بخش دوم همین نوشته اشاره خواهیم کرد).
به طور مثال، لنین در مقاله(مقاله!؟)«دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک»مینویسد:«ما نمیتوانیم از چهار دیوار بورژوا دموکراتیک انقلاب روس یک باره به خارج آن بجهیم ولی ما میتوانیم حدود این چهار دیوار را به مقیاس عظیم وسعت دهیم. ما میتوانیم و باید در حدود این چهار دیوار در راه منافع پرولتاریا و نیازمندی های مستقیم وی و در راه شرایطی که نیروهای وی را برای پیروزی کامل آینده آماده میسازد مبارزه کنیم. دموکراسی بورژوایی داریم تا دموکراسی بورژوایی.»(دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک- 1905)- بدون قید صفحه-
میشود لطفا بفرمایید که معنای مشخص دموکراسی بورژوایی داریم تا دموکراسی بورژوایی، از نظر لنین چه بود؟
اما بگذار پیش از بحث بیشتر، نخست با نقل کامل عبارات لنین گستره و عمق این تحریف گران آشکار شود. جمله پیش و پس از این عبارات بطور کامل بوسیله این آوکیانیست - ترتسکیست  متقلب حذف شده است:
«مارکسيسم به پرولتاريا نميآموزد که از انقلاب بورژوايى دورى جويد، در آن شرکت نکند، رهبرى را در اين انقلاب به بورژوازى واگذار کند، بلکه بعکس ميآموزد که با انرژى هر چه بيشترى در آن شرکت ورزد و براى رسيدن به يک دمکراتيسم پرولتاريايى پيگير و رساندن انقلاب به هدف نهايى آن به قطعى‌ترين وجهى مبارزه نمايد. ما نميتوانيم از چهار ديوار بورژوا دمکراتيک انقلاب روسيه يکباره بخارج آن جستن نماييم ولى ما ميتوانيم حدود اين چهار ديوار را به مقياس عظيمى وسعت دهيم، ما ميتوانيم و بايد در حدود اين چهار ديوار در راه منافع پرولتاريا و نيازمنديهاى مستقيم وى و در راه شرايطى که نيروهاى وى را براى پيروزى کامل آينده آماده ميسازد مبارزه کنيم، دمکراسى بورژوايى داريم تا دمکراسى بورژوايى.هم زمستوويست سلطنت‌طلب يا طرفدار مجلس اعيان که از حق انتخابات همگانى «دَم ميزند» ولى پنهانى و در پس پرده با تزاريسم در باره يک مشروطيت ناقص و سر و دُم بريده بند و بست ميکنند بورژوا دمکرات است و هم دهقانى که اسلحه بدست بر ضد ملاکان و مأمورين دولتى بپا ميخيزد و با «جمهوريخواهى ساده‌لوحانه»خود پيشنهاد بيرون کردن تزار... را مينمايد، هم نظام آلمان را نظام بورژوا دمکراتيک ميگويند و هم نظامى را که در انگلستان حکمفرماست؛ هم نظامى را که در اتريش است نظام بورژوا دمکراتيک ميگويند و هم نظامى را که در آمريکا يا سوئيس حکمفرماست، ولى هيهات مارکسيستى که در دوره انقلاب دمکراتيک متوجه اين فرق موجود بين مراحل مختلف دمکراتيسم و بين جنبه‌هاى مختلف اَشکال گوناگون آن نشود و به «اظهار فضل» در باره اينکه به هر حال اين يک «انقلاب بورژوايى» و ميوه‌هاى «انقلاب بورژوايى» است اکتفا ورزد».(منتخب آثارلنین، تک جلدی، دوتاکتیک سوسیال دمکراسی درانقلاب دموکراتیک، ص،255، تاکیدها از ماست).
 و این تازه بخشی از انقلاب بورژوایی مد نظر لنین است و نه تمامی وجوه آن.
 ضمنا اینجا درست همان مارکسیستی (مارکسیست که چه عرض کنیم، همان آواکیانیستی) را میبینم که متوجه فرق میان انقلاب بورژوایی مد نظر لنین و انقلاب بورژوایی مد نظر خود نمیشود و یا دقیقتر بگوییم(زیرا نظر لنین در مورد مارکسیستهایی است که مسئله را درست درک نمیکنند) آن را تحریف میکند.
به این شکل، به استناد عباراتی دستچین شده و ناقص، تمامی محتوی پیشرو و انقلابی دیدگاهی که برای زمان خود یک«گسست رادیکال»از تمامی ایده های پیشین در مورد انقلابات بورژوایی نوع کهن بود به زیر سئوال میرود. منظور از این عبارت دست چین شده، در یک کلام دنبال جایگزین کردن نظر لنین با نظر ترتسکی است.
 و سپس جهت توضیح تغییراتی که موجب این گسست لنین شد میافزاید:
« چنین گسستی برای تئوریسین و پراتیسین کمونیست انقلابی مانند لنین عجیب نبود.لنین متفکری علمی بود و با واقعیت آن طور که هست روبرو میشد و در دل واقعیت متناقض، عواملی را که میتوانستند یک تغییر واقعی و رادیکال را ممکن کنند جستجو کرده و برای آن نقشه راه میریخت و پیگیرانه ان را با با تکیه بر حزب بلشویک پیش میبرد».
مشتی تعریفهای تکراری از لنین! به این تعریفها باید مشکوک بود. بهتر بود بجای این  تعریف و تمجید ها، مسائل را درست و آنطور که بوده شرح میدادند!
«تغییر و تحولاتی که در فاصله سال های 1905 تا 1917 در روسیه و جهان رخ داده بود محدودیت های تفکر پیشین را به او نشان داده بود.»
اولا تا چه ماهی از 1917؟ آیا این ماه، ماه فوریه و تغییر نظرات لنین پس از این انقلاب نیست؟ دوما  تغیر و تحولات رخ داده که نشان داده بود که نظرات گذشته محدود است، کدام تغییر و تحولات بودند؟
آیا مهمترین این تغییر و تحولات که موجب تغییر نظر لنین از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی شد، درست تحقق انقلاب بورژوایی  از جهت سیاسی و نیز بوجود آمدن قدرت دوگانه حکومت موقت بورژوایی و نیز شوراهای کارگران و دهقانان نبود؟
«با واقعه تکان دهنده ای مانند جنگ امپریالیستی...»
جنگ امپریالیستی تاثیری در مرحله نخست انقلاب یعنی انقلاب فوریه (از نظر ماهیت بورژوایی داشتن آن) نمیتوانست بگذارد، و نگذاشت. اما در تحول نظریه لنین در مورد تبدیل مرحله نخست به مرحله دوم نقش داشت، و این مربوط میشود به  فاصله بین دو انقلاب فوریه و اکتبر و اینکه شرایط برای انقلاب سوسیالیستی آماده شده بود. در آن شرایط حکومت موقت خود موافق جنگ و ادامه دهنده آن بود، در حالی که توده ها خواهان جنگ نبودند. نکاتی دیگری همچون قحطی  که نتیجه جنگ بود نیز تاثیر قابل توجهی در تغییرات بین فوریه و اکتبر و تبدیل مرحله نخست به مرحله دوم داشت.
 «و خیانت اکثریت احزاب کمونیست جهان در سال 1914 که به فاجعه 1914 معروف شد»
و لابد این امر موجب شد که لنین فکر کند که دیگر راه انقلاب سوسیالیستی برای روسیه، گذر کردن از یک انقلاب بورژوایی » نیست! آخه جناب تحلیل گر...!
این امربه هیچوجه ربط مستقیمی به تغییر نظریه لنین در تبدیل انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی نداشت. اگر بخواهیم ربطی بین این دو جریان قائل شویم همان درک ژرفتر لنین از دیالکتیک، برجسته کردن و تحکیم بخشیدن به آن به عنوان انقلابی ترین بخش فلسفه مارکسیسم و نیز تاثیراتی است که این ژرفترشدن اندیشه لنین در انعطاف گسترده تر و بیشتر او در تبدیلات اضداد و نیز ادغام اضداد داشت. (نگارنده به گونه ای مفصل در مجموعه مقالات زیر نام وقتی ترتسکیستها به دفاع از دیالکتیک برمیخیزند؟ به این مسائل پرداخته ام. ضمنا بخش های17 تا 21 این رشته مقالات بطور مفصل، بررسی تحول نظرات لنین در دوره بین فوریه و اکتبر را در بر دارد.)  
«لنین ضرورت یک بازبینی و اصلاح فکری را دید»
منظور از «بازبینی»  و«اصلاح فکری» چیست؟ لنین چه چیز را «بازبینی» کرد و به چه «اصلاح فکری» دست زد؟ لابد منظور شما این نیست که لنین دیگر به انقلاب دموکراتیک اعتقاد نداشت و صرفا به انقلاب سوسیالیستی اعتقاد پیدا کرده بود؟ حضرات دنبال سوراخ میگردند تا انقلاب دموکراتیک خود را در وحدت با ترتسکیستها به انقلاب سوسیالیستی تبدیل کنند برای همین است که چنین به تحریف تاریخ و نظرات لنین میپردازند.
  «او به عنوان یک رهبر کمونیست باید تحلیل ماتریالیستی و دیالکتیکی از خیانت بزرگ 1914 میکرد.»
و شما به عنوان نوچه های آواکیان رهبر رویزیونیست، نظرات وی را تحریف میکنید!
آیا جناب اینها که میگویی چه ربطی به مرحله انقلاب دارد؟ مگر خیانت آنها این بود که بجای انقلاب سوسیالیستی به انقلاب دموکراتیک باور آورده بودند؟
 «او تغییرات اقتصادی عظیم را که در نظام  سرمایه داری رخ داده و تبدیل به سرمایه داری امپریالیستی شده بود، تحلیل کرد. تاثیرات این تغییر را در صورت بندی  طبقاتی کشورهای سرمایه داری از جمله، انشعاب در طبقه کارگر و شکل گیری یک اشرافیت کارگری که منافعش را در پیروزی بورژوازی امپریالیستی کشور خود میبیند، نشان داد».
و حالا لنین با تحلیل امپریالیسم به این نتیجه رسید که خیر بجای انقلاب دموکراتیک باید به انقلاب سوسیالیستی باور آورد؟ آخه چرند گفتن هم حدی دارد!
«و انشعاب در طبقه کارگر که آغاز جدایی جنبش کارگری از جنبش کمونیستی بود را پایه مادی خیانت رهبران احزاب انترناسونال دوم به ویژه حزب سوسیال دموکراسی آلمان و رهبر آن کائوتسکی دانست و اعلام کرد خط رهبران این احزاب در قبال جنگ جهانی خصلت بورژوا – امپریالیستی دارد.»
خوب! آسمان و ریسمان بافتن های پوچ! اینها چه ربطی به مسئله مراحل انقلاب دارد؟
اما «جدایی جنبش کارگری از جنبش کمونیستی»! این از اکتشافات آواکیانیستهاست. زیرا جنبش کمونیستی و جنبش کارگری وحدت اضدادند. هم با یکدیگر وحدت دارند و هم تضاد. تکیه روی جدایی آنها ،همیشه مورد علاقه این حضرات است که کوچکترین  باوری به طبقه کارگر ندارند و جنبش کمونیستی را جمع چند روشنفکر میدانند.
 و« پس از آن نیز، اکثریت کمونیست ها در شوروی و جنبش بین المللی قادر به درک و درونی کردن این جهش نشدند».
اولا اگر منظور از جهش، جهشی است که در نظرات لنین در مورد تبدیل مرحله رقابت آزاد به امپریالیسم رخ داد، این امر را هم اکثریت کمونیست(و منظور ما کمونیستهای واقعی است) شوروی و در راسشان رفیق استالین متوجه شد و هم جنبش بین المللی زیر رهبری کمینترن. و اتفاقا خط راهنما در این مورد،همان نظرات لنین در مورد امپریالیسم و نیاز به توجه به کشورهای زیر سلطه بود. اگر منظورتان حذف مرحله دموکراتیک انقلاب و باور آوردن به انقلاب تک مرحله ای سوسیالیستی است که این را نه اکثریت کمونیستها در شوروی و نه جنبش بین المللی باور نداشتند. و از قضا در این مورد نظرات لنین در مورد کشورهای زیر سلطه ملاکشان بود که در نظرات لنین در مورد جنبشهای ملی در مستعمرات و نیمه مستعمرات در کمینترن تدوین شده است.
«به جز مائوتسه دون و کمونیست های چین تحت رهبری وی که رویکردشان به وضعیت عقب مانده و نیمه فئودالی چین این بود که ضرورت حل این معضل از طریق انقلاب بورژوایی و تشکیل دولت بورژوایی نیست»
وقتی یک جریان چپ به فساد و تباهی رویزیونیسم در میغلطد، آنگاه برایش این بسادگی مقدور است که همه ی چیزهای اساسی و اصولی را تحریف کند و مشتی اراجیف تحویل خواننده دهد. از این عبارات کج و معوج که نیات واقعی شما را پنهان میکند، این بر میاید که لنین در پیش از جنگ جهانی دوم به «انقلاب بورژوایی» و «دولت بورژوایی» اعتقاد داشت و همان گونه که میدانیم در چین، خط انحرافی چن دوسیو، طبقه کارگر و حزب کمونیست را دنباله رو گومیندان میکرد و مائو مخالف خط چن دوسیو و انقلاب بورژوایی(نوع کهن) بود. به این ترتیب گونه ای رابطه بین نظرات چن دوسیو در چین و نظرات لنین در پیش از جنگ جهانی دوم پدید میآید.
همچنین، در این جا از یکسو، تمامی فرق خط لنین و بلشویکها با منشویکها درباره مسائل اساسی انقلاب دموکراتیک بورژوایی کاملا حذف شده و این دو خط با یکدیگر یکی شده اند؛ زیرا منشویکها معتقد به «انقلاب بورژوایی» و «دولت بورژوایی» بدان شکلی که این حضرات طرح میکنند، بودند؛ و از سوی دیگر و در مقابل، «انقلاب کارگری» و «دولت کارگری» یعنی خط ترتسکی در مقابل خط لنین در انقلاب 1905 برجسته میشود و نظرات ماجراجویانه ترتسکی در موارد انقلاب یک مرحله ای سوسیالیستی بطور غیر مستقیم درست قلمداد میگردد.
 آیا این چشم بندی بوسیله خود شما صورت گرفته یا حضرات ترتسکیستهای حکمتی کمکتان کرده اند؟
یا شما چیزی نمیدانید و یا خود را به نادانی میزنید! یا آگاهانه مسائل مختلف را درهم میکنید یا نه مغزتان آنقدر ضعیف و ناتوان است که از تحلیل درست و معقول دو تجربه و تفاوتها و وحدتشان  و نیز از چگونگی فرایند تبدیل یکی به دیگری عاجزید.از انقلاب بورژوایی در روسیه به انقلاب بورژوایی در چین میپرید، حال آنکه هم یگانگی ها و هم تفاوتهای زیادی بین این دو تجربه است که  اساسا مربوط به شرایط متفاوتی است که این دو انقلاب در آن اتفاق افتاد.
 لنین در 1905 در روسیه «عقب مانده و نیمه فئودالی» نظرات خود را در مورد تبدیل انقلاب بورژوایی نوع کهن به رهبری بورژوازی به انقلاب بورژوایی نوع نوین به رهبری طبقه کارگر دراشکال نخستین خود ارائه داد. در این اشکال نخستین، بواسطه عقب ماندگی های سرمایه داری، ضعف آگاهی و  تشکیلات طبقه کارگر در روسیه و نیز قوی تر بودن بورژوازی در تمامی این وجوه نسبت به طبقه کارگر، هنوز این امکان وجود داشت که بورژوازی قدرت را تصرف کرده و رژیم سرمایه داری را رشد و توسعه بخشد. گرچه همچنان که دیدیم از «انقلاب بورژوایی» یا «دمکراسی بورژوایی»، لنین در موارد زیادی رشد روابط سرمایه داری در روستا و تجزیه دهقانان را مد نظر دارد؛ افزون بر این شعار «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» را در مقابل دیکتاتوری بورژوازی به میان میاورد.
 در چین«عقب مانده و نیمه فئودالی» مائوتسه این نظرات را توسعه و تکامل داد و تئوری انقلاب دموکراتیک نوع نوین به رهبری طبقه کارگر را آفرید. تفاوت اساسی در این مورد در این است که با توجه به حضور امپریالیسم در اقتصاد چین، بورژوازی ملی ضعیف و طبقه کارگر نسبت به بورژوازی از جوانبی قوی تر بود.  افزون بر این ورود به عصر امپریالیسم، از یک سوامکان تشکیل حکومت های مستقل ملی را از بین برده بود و از سوی دیگر انقلابات دموکراتیک را جزیی از انقلابات پرولتری نموده بود که خود روسیه پرچمدار آن گردیده بود. 
در روسیه، انقلاب دو مرحله ای بود و لنین به انقلاب دموکراتیک بورژوایی به عنوان مرحله نخست انقلاب باور داشت. در چین نیز انقلاب دومرحله ای بود و مائو به انقلاب دموکراتیک بورژوایی به عنوان مرحله نخست باور داشت.
در روسیه دو انقلاب تا سالهای پس از انقلاب اکتبر وجود داشت. اما این گونه نبود که باید مرحله نخست کاملا تمام شود تا مرحله دوم آغاز شود. بلکه این دو انقلاب در یکدیگر امتزاج گردیدند. در انقلاب فوریه، انقلاب دموکراتیک عمده و انقلاب سوسیالیستی غیر عمده بود. در اکتبر، انقلاب سوسیالیستی عمده و انقلاب دموکراتیک غیر عمده شد. ضمن آنکه بسیاری از وظایف اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی انقلاب دموکراتیک طی انقلاب سوسیالیستی انجام شد.
در چین انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی از آغاز در امتزاج با یکدیگر بودند. در مناطق آزاد شده هم تحولات دموکراتیک و هم تحولات سوسیالیستی جاری بود. در حالیکه در مجموع انقلاب دموکراتیک عمده بود. بعد از پیروزی انقلاب چین در 1949،  انقلاب دموکراتیک به جهت غیر عمده تبدیل شد و انقلاب سوسیالیستی عمده شد.
 در روسیه در  شرایط معین لازم برای تبدیل مرحله نخست انقلاب یعنی انقلاب دموکراتیک به مرحله دوم یعنی سوسیالیستی و در شرایطی که بورژوازی و طبقه کارگر قدرت دوگانه را ایجاد کرده بودند ممکن و مقدور گردید. در چین تبدیل انقلاب دموکراتیک به سوسیالیستی در شرایطی صورت گرفت که طبقه کارگر قدرت سیاسی را در دست داشت و شرایط را برای گذار از مرحله نخست به مرحله دوم آن آماده کرد.
 «بلکه از طریق انقلاب دموکراتیک نوین است که تحت رهبری پرولتاریا و حزب کمونیست است و به علت این رهبری و این راه، میتوان به فوریت معضل عقب ماندگی و وابستگی به امپریالیسم را حل کرده و به سوسیالیسم گذر کرد.»
از کجا به کجا میپرند و چه طور مسائل را درهم میکنند و چه سفسطه هایی تحویل خواننده میدهند.
خوب! اگر این راهی که مائو تسه تونگ در چین پیش گرفت درست درک آن «جهشی» است که از نظر شما در نظرات لنین صورت گرفت که این نشان نمیدهد که انقلاب یک مرحله ای شده و نیازی به گذار از انقلابات بورژوا- دموکراتیک نوع نوین نیست. انقلاب دموکراتیک نوینی که مائو تسه دون تئوریزه کرد در درجه نخست، ادامه  تکامل همان نظرات لنین در دو تاکتیک...  لنین است و در درجه دوم ادامه نظرات لنین در تزهای آوریل. نظرات لنین در سالهای انقلاب فوریه و اکتبر در مورد امتزاج دو انقلاب همچون وحدت اضداد- که پیشتر در دو تاکتیک نیز آن را در اشکال نخستین آن ارائه داده بود(در این مورد نگارنده در نوشته ی وقتی که ترتسکیست ها... مفصل صحبت کرده ام)- نیز تاثیرات خود را در نظرات مائو در فرمولبندی وحدت اضداد بین انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی گذاشت.(نگاه کنید به مقالات مائو تسه دون، حزب کمونیست چین و انقلاب چین و  دموکراسی نوین در منتخب آثار جلد دو)
شما سفسطه میکنید! زیرا تمامی نظرات لنین را به این صورت در میاورید که گویا لنین چون منشویکها میاندیشیده که انقلاب بورژوایی صرف است و چون بورژوایی است باید رهبری آن
در دست بورژوازی باشد و اگر دولتی بورژوایی تشکیل شد طبقه کارگر در آن شرکت کند.
اگر در چین انقلاب دو مرحله ای بوده و هر دو مرحله زیر رهبری طبقه کارگر انجام میشود، این تضاد اساسی با نظرات لنین در 1905 (که در مقابله با منشویکها ابراز گردید) ندارد که میگفت طبقه کارگر نباید رهبری انقلاب دموکراتیک بورژوایی را به بورژوازی واگذار کند و این نکته را در همان پیشگفتار گوشزد میکند که «فرجام انقلاب منوط به آن است که آيا طبقه کارگر نقش همدست بورژوازى را بازى خواهد کرد، همدستى که از لحاظ نيروى تعرض عليه حکومت مطلقه، توانا ولى از لحاظ سياسى ناتوان است يا اينکه نقش رهبر انقلاب توده‌اى را.»(منتخب آثار تک جلدی، دو تاکتیک... پیشگفتار، ص 242)
همچنین،اگر انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه کارگر صورت گرفته و جمهوری دموکراتیک خلق تشکیل شود، این دولت باید شرایط را برای تحقق انقلاب سوسیالیستی فراهم کند این یک چیز است و اینکه  چنین امری باید به «فوریت» انجام شود، چیزی دیگر! در حقیقت، اینکار به آن «فوریتی» که مد نظر حضرات است و در آن«فوریت» انقلاب سوسیالیستی در روسیه را پس از انقلاب فوردر مدت شش ماه  در نظر دارند، صورت نخواهد گرفت. زیرا از یک سو جمهوری دموکراتیک خلق، خود بسیاری عناصر سوسیالیستی دارد، از سویی دیگر بدلیل عقب ماندگی ساخت اقتصادی و سیاسی- فرهنگی، بناچار باید با حوصله شرایط را برای گذار، در مجموع جامعه به سوی سوسیالیسم فراهم کند.

م- دامون
آبان 96


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر