۱۳۹۶ بهمن ۲۱, شنبه

مبارزه دو راه لیبرالی و انقلابی در مبارزه طبقاتی کنونی




مبارزه دو راه لیبرالی و انقلابی در مبارزه طبقاتی کنونی

فضای پر تنش پس از شورش های دی ماه
مبارزات دی ماه 96 با گستره، شور، هیجان و نشاط انقلابی آن، با حمله آن به راس و هسته مرکزی حکومت  و با شعار «مرگ بر خامنه ای»، با میل تهاجمی آن برای روبیدن کثافات قرون گذشته که اکنون در شکل«حکومت آخوندی» مقابل ملت ایران قد افراشته است، با وجود افت نسبی، اما به عنوان یکی از نخستین نتایج، فضای بسیار ملتهب و پر تنشی بر کشور حاکم کرده است. فضایی که درست ضد فضای بی تحرک« ماست» مانندی( بنا به گفته تقی رحمانی یکی از ملی- مذهبی ها) است که پس از سازش های روحانی با خامنه ای و سپاه پاسداران بر فضای کشور حاکم شده بود.
جنب و جوش گروههای سیاسی
این رویداد و این فضای ملتهب همه گروههای سیاسی را به جنب و جوش وادار نموده است؛ جنب و جوشی که پیش از در این سطح دیده نشده بود. و اینها به این علت است که این رویداد بواسطه  دورنماهای متفاوتی که گشوده است، تمامی این گروه ها و سازمانهای سیاسی، خواه در مرکز و خواه در حاشیه را در معرض آزمون جدی قرار داده و میدهد. هر کس و هر جریانی باید موضع و روش خود را نسبت به آن روشن سازد و برنامه خود برای آینده را تدوین کند. مهمترین مسائلی که باید گروههای سیاسی نظر خود را نسبت به آنها روشن سازند، عبارتند از:  
الف - چگونگی تغییر حکومت استبداد دینی آخوندها ب- محتوی دولت آینده.
در عرصه داخلی بطور عمده دو راه لیبرالی و راه انقلابی به چشم میخورند. این دو راه، تقابل چشمگیر خود را اکنون و بیش از هر چیز، بویژه در عرصه ی شکل تغییر و یا دقیقتر شکل مبارزه برای تغییر به نمایش در آورده اند. مهمترین هسته این تقابل، به زبان لیبرالی«خشونت»  و به زبان انقلابی «قهر» است.
راه لیبرالی
لیبرالها از حکومت میخواهند که دست به خشونت نزند و از جنبش میخواهند که دست به خشونت نزند. «پرهیز از خشونت» مرکز ثقل توصیه های راه لیبرالی به حکومت و مردم است. لیبرالها و نیمه دموکرات ها میگویند خشونت و انقلاب نتیجه ندارد و برعکس میشود و تنها بطور مسالمت آمیز میتوان پیگیر خواستهای خود شد و آنها را به نتیجه رساند.
این نوع توصیه ها مدتهای طولانی است که بوسیله برخی از روشنفکران لیبرال و نیمه لیبرال مرتب به مردم گوشزد میگردد. فشرده چنین توصیه هایی چنین است: حرکتهای آرام، تدریجی، مسالمت آمیز و آشتی جویانه، بدون خشونت و بدون انقلاب، میتواند نتایجی پا بر جا و ماندنی به بار آورد، اما بر عکس حرکتهای تند و سریع، جهش وار، قهر آمیز و خشن، جنبش های بزرگ و انقلابات، نتایجی پا برجا و ماندنی به بار نمیآورد.
 بر مبنای چنین اندیشه هایی، این تئوری لیبرالی، نخست باید تمامی انقلابات بزرگ تاریخ و از جمله انقلابات بورژوازی در انگلستان، فرانسه، آلمان در قرن های هفدهم، هجدهم و نوزدهم  را نفی کند و بگوید که کاربرد «خشونت» در این انقلابات بیهوده بوده و نتیجه ای نداشته است؛ که البته حضرات لیبرالها خیلی پیرامون این وجه این انقلابات صحبت نمیکنند، بلکه تئوری ضد خشونت آنها اساسا متوجه «خشونت» یا قهر انقلابی ای است که در انقلابات کارگری کمون پاریس در فرانسه، انقلاب روسیه، چین و جنبش های آزادیبخش ملی در کشورهای زیر سلطه امپریالیستها و غیره بکار رفت. در ایران نیز این حضرات لیبرال و شبه لیبرال، به نفی وجه قهر آمیز و مسلحانه انقلابات مشروطه و پنجاه و هفت و تمامی جنبش های انقلابی در میان خلقهای ایران از جمله جنبش آذربایجان و کردستان در دهه بیست و شصت میپردازند وآنها را بی نتیجه و بی بار و بر میبینند.
در حقیقت تئوری لیبرالی خود را این چنین توجیه میکند، که  «پر هزینه بودن» و«بی نتیجه بودن» این نوع انقلابات( که از جمله منظورشان شکست نخستین گامهای طبقه کارگر است) موجب خود این تئوری لیبرالی شده است و بنابراین برعکس ، این راه و روش ستایشگر راههای اصلاح طلبانه «بی هزینه» و یا «کم هزینه» و «مسالمت آمیز» تغییر در نظام های ارتجاعی و ضد انقلابی موجود است. نمونه های برجسته آنان گاندی و نلسون ماندلا است که البته این افراد برای این حضرات نامهایی بیش نیستند برای مثال آوردن در مقابل راه انقلابی، و حتی کوچکترین اقدامات سیاسی- توده ای  مسالمت آمیز آنها را نیز انجام نمیدهند.  
گروههای طرفدار این خط، تمامی جریانهای نیمه لیبرالی و لیبرالی را در بر گرفته است. لایه های راست و میانه اصلاح طلبان حکومتی، جریانهای متعلق به بورژوازی ملی( جبهه ملی، نهضت آزادی، بنی صدر و ...) با دلایلی که هم وجوه مشترک و هم با یکدیگر اختلاف دارند، روشنفکران نیمه دمکرات متعلق به لایه های خرده بورژوازی مرفه  و نیز تا حدودی میانه که آبشخورشان جریانهای لیبرال و شبه چپ غربی است، بخشهای رویزیونیست و ترتسکیست  در میان چپ ها و نیز بسیاری از سوسیال دمکرات  های شبه چپ، مهمترین گروههایی هستند که  این راه و روش را تبلیغ  و ترویج میکنند.
 درعرصه ی خارجی امپریالیستها،گروههای سلطنت طلب وابسته به آنها و بلند گوهای تبلیغاتی شان نیز نفی «خشونت» میکنند و از مردم میخواهند که از راههای «مسالمت آمیز» برای تغییر حکومت کنونی استفاده کنند؛ و این تا آنجاست که  این امر به جنبش مردم مربوط میشود  و نه به خودشان که همواره آماده اند از ماشین جنگی خویش علیه خلقها یا حکومتهایی که مورد دلخواهشان نیست و همچنین امپریالیستهای رقیب استفاده کنند. 
راه انقلابی
راه انقلابی نیز بگونه ای خود خواسته و یا دلبخواهی و بر مبنای میل و علاقه خود به «خشونت»، دنبال«خشونت» و در حقیقت قهر مسلحانه انقلابی نیست. آنچه راه انقلابی  میگوید، این است که تمامی اشکال تهاجمی و قهر آمیز جنبش درست به این دلیل امکان بروز و رشد یافته و می آیند و عمده میشوند که تمامی اشکال مسالمت آمیز و دفاعی در مقابل قهر ضد انقلابی، بی فایده و بی نتیجه بودن خود را ثابت کرده اند و کوچکترین تاثیری بر حکومت نگذاشته، بلکه برعکس آن را جری تر کرده اند.
 به عبارت دیگر، خود قهر انقلابی، اساسا واکنشی به تمامی حرکتهای مسالمت آمیز و صلح آمیز برای اصلاح و تغییر حکومت  بوده و در تکامل همانها پدید آمده و نشانگر بی نتیجه بودن آنها بوده است. مردم نخست دست به خشونت برای تغییر نمیزنند و بعد که بی نتیجه بودن آن را دیدند، به روش های مسالمت آمیز دست زنند، بلکه برعکس عموما این گونه بوده (و هست) که نخست دست به مبارزات آرام و اصلاح طلبانه زده اند و در صورتی که نتوانسته اند از این راهها، تغییرات لازم را در نظام موجود ایجاد کنند، آنگاه رو به راهها و روش های قهر آمیز آورده اند.
مگرهمین اصلاح طلبان، بیش از بیست سال نیست که راه تغییر اصلاح طلبانه حکومت کنونی را در پیش گرفته اند، آیا نتیجه نهایی این بیست سال، همان «آتش به اختیار»خامنه ای و تبدیل کردن رئیس جمهور منتخب با بیش از 22 میلیون رای، به یک سازشکار بیعرضه و بی خاصیت که اکنون جز نفرت و خشم توده هایی که به وی رای دادند را بر نمیانگیزد، بیشتر بوده است؟
 از سوی دیگر، خشونت مولد خشونت است و خشونت میآورد. قهر ضد انقلابی مولد قهر انقلابی است و قهر انقلابی را بوجود میآورد. اینها همزاد یکدیگرند. نمیتوان پاسخ خشونت و قهر را با صلح و آشتی داد. نمیتوان جواب «سرب» را با «گل» داد.
زمانی که نظام های استبدادی، دیکتاتوری، ارتجاعی و ضد انقلابی چنین دم و دستگاه عظیم اطلاعاتی، پلیسی، نظامی  را برای دفاع از منافع نامشروع خود بوجود میآورند، دستگاهی که تا بن دندان مسلح به انواع و اقسام سلاحهای مدرن برای سرکوب هرگونه حرکت و اعتراض توده ها بوده و تظاهراتهای مسالمت آمیز توده ها را با سلاح سرکوب میکند، آنگاه چرا توده های استثمار شده و ستمکش نباید دست به  سلاح برند و قهر انقلابی(نبردهای مسلحانه موضعی، قیام مسلحانه، جنگ پارتیزانی، جنگ توده ای) را در پاسخ به قهرضد انقلابی بکاربرند؟
 براستی که این دستگاه نظامی برای این درست نشده که براحتی و با حرکاتی اصلاح طلبانه، تغییری اساسی و انقلابی در حکومتی که این دستگاه را ایجاد کرده است، بوجود آورند، بلکه اساسا برای این درست شده که از منافع طبقه حاکم تا آنجا ممکن است با زور و قهر و سلاح دفاع کند. این نوع حکومتها  تنها در مواقعی که دیگر نمیتوانند از خود دفاع کنند اجازه میدهند که بخشی از طبقه حاکمه بروند و بخشی دیگر بیایند، و یا دولتهایشان تغییر کند، بی آنکه آبی از آب تکان بخورد و تغییری به نفع  طبقه کارگر و توده های وسیع زحمتکش ببار آید.
پس زمانی که ارتجاع با سلاح به  طبقه کارگر و زحمتکشان و طبقات خلقی پاسخ میگویند، چرا طبقه کارگر و زحمتکشان و طبقات خلقی نباید مسلح شوند و به آنها با سلاح پاسخ گویند. اینجا میدانی است که آن کس که سلاح دارد برنده است و آن کس که سلاح ندارد بازنده؛ پس بر حق است که توده های زحمتکش به فکر مسلح شدن باشند، مسلح شوند، سلاح بدست گیرند و جواب قهر ضد انقلابی را با قهر انقلابی دهند.      
 افزون بر این، راه انقلابی به مردم نگفت همین الان دست به «خشونت» و قهر زنند. این نیروهای انتظامی و بسیجیان و پاسداران هستند که با انواع و اقسام سلاحها به مردم بی سلاح حمله میکنند و آنان رامجبور به دفاع از خود میکنند. در برخی از شهرها در واکنش به این نوع سرکوبها، مردم خشمگین به برخی مراکز پلیس، بسیج  و آخوندهای حاکم حمله کرده و آنها را آتش زده اند. آنچه مردم میخواهند آزاد گذاشتن آنها در بیان خواستهایشان و پیگیری عملی آنها میباشد؛ اما نظام مستبد کنونی این امکان را به آنها نه تا کنون داده است و نه میتوان امیدوار بود که بدهد.
 اصلاح طلبان نیمه لیبرال، ملی - مذهبی ها و ملی های لیبرال در تقبیح و مذمت «خشونت» مدام وراجی میکنند و آه و ناله سر میدهند؛ اما آیا این گونه نیست که اکنون که برخی از شما اصلاح طلبان دوباره«شیر» شده اید و این ور و آن ور میروید و راحت علیه خامنه ای و دم و دستگاهش صحبت میکنید، این تنها و تنها، یکی از ابتدایی ترین نتایج همین یکی دو هفته جنبش دی ماه و از جمله شکل تهاجمی آن و بکار گیری «خشونت» در آن است؟
 آیا اینکه برخی از شما زمزمه میکنید که اکنون میتوانید چیزهایی را مطرح کنید که در گذشته نمیتوانستید و احتمالا منظورتان این است که میتوانید فشار بیشتری روی خامنه ای و شکل ولایت فقیهی حکومت وارد کنید و خواست تغییر آن را آشکارا بیان کنید، آیا این را از همین یکی دو هفته ندارید؟
 آیا اگر در حال حاضر، خامنه ای و قوه قضاییه و سپاه پاسدارنش کاری به کار حرفهای شما ندارند(در حالیکه همواره بواسطه صحبت هایی از این کمتر شما رابازداشت میکردند و به زندان می افکندند)و برعکس از شما اظهار نظر و تحلیل و چه باید کرد، میخواهند، آیا از پرتو همین ده روز نیست؟
و آیا اگر لیبرالهای جبهه ملی مورد غضب حکومت، جسارت یافته و بخشا برای آنکه در جامعه مطرح شوند (که این البته حق شان است) و رهبری مبارزات مردم را بدست آورند و بخشا به این دلیل که خود را حائل حکومت و مردم قرار دهند و اجازه رادیکال شدن به جنبش مردم را ندهند، تقاضای متینگ و تظاهرات مسالمت آمیز میکند و... همه از پرتو همین تظاهراتهای «خشونت پیشه» نیست؟
 و اگر اینها مدتی دیگر باز از سر گرفته شود، باز این امکان نیست که شما بتوانید برای نگه داری کل حکومت و موقعیت و امتیازات خودتان، و تا کار از کار نگذشته، حتی تقاضای استعفای خامنه ای را بدهید(اگر تا کنون چیزی مانند آنرا به گوش وی نرسانده باشید)؟
 اما شما که میوه چینان درختی هستید که دیگران کشته و آبیاری و مراقبت میکنند، نه تنها به چنین شیوه هایی ندمیدید، بلکه برعکس همچون 18 تیر در کنار خامنه ای برای سرکوب آن ایستادید، و در 88 خود را ناگهان کنار کشیدید و اکنون مدام با ترساندن مردم از سرنوشت افغانستان، عراق، لیبی و سوریه آنها از کاربرد «خشونت» علیه نظامی که جز«خشونت» چیزی را نشناخته  و نمیشناسد، میترسانید؟
یک نیرو و یا حزب انقلابی کمونیستی به هیچوجه نباید دست و بال  خود را ببندد.  چنین نیرو و حزبی باید بخواهد که از دو دست خود استفاده کند. این دو دست یکی راه مسالمت آمیز و دیگری راه قهر آمیز کسب قدرت است. چنین حزبی  چنانچه امکان داشته باشد و تا جایی که امکان داشته باشد که حکومتی ارتجاعی بطور مسالمت آمیز تغییر کند و جای خود را به  حکومتی مردمی بدهد، راه قهر آمیز و کاربرد سلاح برای تغییر و کسب قدرت را بکار نمیبرد .
اما تمامی تجارب چهل سال اخیر( و نه تنها چهل سال اخیر بلکه تمامی تاریخ جوامع طبقاتی) در کشور ما گواه است که طبقه حاکم سرمایه داران کمپرادور و آخوندهای لاشخور و زمین خوار  حکومت استبداد مذهبی کنونی( و تمامی حکومتهای طبقات ارتجاعی و ضد خلقی و امپریالیستها) از منافع و امتیازات کنونی و «بهشت این دنیایی» خود چشم نخواهند پوشید و بنا به میل خود کنار نخواهد رفت و تا پای جان از منافع خود دفاع خواهند کرد. آنان تا بن دندان مسلح هستند و این سلاحها را برای دفاع از بقای خود و علیه مردم بکار خواهد گرفت. بنا به گفته مائو، وقتی دفاع از این منافع اساسی و حیاتی مطرح است نمیتوان به طبقات حاکم خرده گرفت که چرا از سلاح استفاده میکنند.
 پس، همچنانکه آنان از منافع خود با سلاح دفاع میکنند،  طبقه کارگر و توده های زحمتکش، خرده بورژوازی  و بطور کلی  تمامی طبقات خلقی مبارز و انقلابی باید با سلاح حکومت غصب شده را از آنان بگیرند و حکومت کنونی را به یک جمهوری دموکراتیک مردمی تبدیل کنند؛ حکومتی که بر خاسته از نمایندگان واقعی تمامی طبقات مردمی ایران باشد و ایرانی مستقل، آزاد و شکوفا را مد نظر قرار دهد.

بر قرار باد جمهوری دموکراتیک مردمی

جمعی از مائوئیستهای ایران
هفدهم بهمن 96

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر