۱۳۹۶ شهریور ۱۹, یکشنبه

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (19)

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (19)
بررسی مجموعه مقالات منتشره به وسیله ترتسکیست ها، مارکسیست های غربی و چپ نویی ها درباره کتاب یادداشت های فلسفی لنین
نامه های از دور و تزهای آوریل- ادامه
لووی ادامه میدهد:
: «باید این نکته را نیز گفت که «تزهای آوریل» تا حدی عقب نشینی از نتیجه گیری هایی است که در پنجمین «نامه هایی از دور» گرفته شده بود.(1) به نظر میرسد که لنین به خاطر حیرت و سردرگمی رفقایش مجبور شده بود تا حدی نظراتش را ملایم کند. در واقع «تزهای آوریل» از گذار میان نخستین مرحله و دومین مرحله «که باید قدرت را به پرولتاریا و اقشار دهقانان فقیر بدهد»، سخن به میان میآورد. اما این بحث الزاما با نظر سنتی بلشویسم قدیمی در تضاد نیست(جز ذکر «اقشار دهقانان فقیر» به جای کل دهقانان که بدیهی است بسیار مهم است) چون مضمون وظایف این قدرت (فقط دموکراتیک یا دیگر سوسیالیستی؟)تعریف نشده است. لنین حتی تاکید میکند که «وظیفه فوری ما برقراری سوسیالیسم نیست. فقط باید کنترل شوراهای نمایندگان کارگران را فورا بر تولید اجتماعی و توزیع کالاها برقرار سازیم». اظهار نظری قابل انعطاف که در آن ویژگی مضمون این کنترل تعریف نشده است.»(لووی، پیشین، ص 46)
نخست اینکه لووی تزهای آوریل لنین را«عقب نشینی از متن نامه پنجم» میداند. اما میتوان پرسید این عقب نشینی در کدام نکات صورت گرفته است؟ در نامه پنجم چه چیزیست که در تزهای آوریل نیست؟
 به گفته ی لووی در تزهای آوریل، لنین «از گذار میان نخستین مرحله و دومین مرحله «که باید قدرت را به پرولتاریا و اقشار دهقانان فقیر بدهد»، سخن به میان میآورد» و بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در نامه پنجم از« گذار از نخستین مرحله به دومین مرحله» سخن به میان آورده نمیشود، بلکه از یک انقلاب تمام عیار سوسیالیستی و «برقراری فوری سوسیالیسم» صحبت میشود. اما اینها در نخستین عبارات نامه پنجم لنین آمده است:
«1- یافتن مسیر مطمئن به سوی مرحله بعدی انقلاب، یا به انقلاب دوم...»(نامه پنجم، بخش های اصلی این نامه در بخش گذشته همین نوشته آورده شد).
 یافتن  راه و یا «مسیر مطمئن» به سوی مرحله بعدی به معنی یک سلسله اقدامات واسطه ای است که انقلاب را از مرحله نخست به مرحله دوم منتقل یا تبدیل کند. در ادامه و در پایان قسمتی از نامه که در بخش پیشین آوردیم، لنین این نکات را بیان میکند:
«7- در روسیه، پیروزی پرولتاریا میتواند در یک آینده بسیار نزدیک بدست آید، فقط اگر،از گام نخست، کارگران بوسیله اکثریت عظیم دهقانانی پشتیبانی شوند که در حال جنگ برای مصادره اراضی مالکان هستند(و برای ملی کردن تمامی زمینها..)8- در پیوند با یک انقلاب دهقانی، و پایه های آن، پرولتاریا میتواند و باید، با تهیدست ترین بخش از دهقانان متحد شود، و گام بعدی را به سمت کنترل تولید و توزیع محصولات اساسی، به سمت ایجاد «خدمات عمومی کارگری» و غیره بردارد...سرتاسر این گامها و نیز گسترش آنها نشانه انتقال به سوسیالیسم خواهد بود، که در روسیه بگونه ای مستقیم ، با یک ضربه، و بدون اقدامات انتقالی، نمیتوان به آن دست یافت، اما همچون نتیجه ی این اقدامات انتقالی ضرورتی مبرم و کاملا قابل دستیابی  است...»(همانجا، تاکید از لنین است).
میبینیم این جا نیز سرتاسر این اقدامات «انتقالی»  و برای «انتقال به سوسیالیسم» هستند و این شامل «کنترل تولید و توزیع» نیز میشود. بنابراین هیچ اشاره معینی به «مضمون این وظایف» یعنی دموکراتیک و یا سوسیالیستی بودن آنها نشده است.(در حقیقت این اقدامات از سویی دموکراتیک، و از سوی دیگر زمینه ساز سوسیالیسم بشمار میآیند). این نکته که در روسیه « با یک ضربه، و بدون اقدامات انتقالی، نمیتوان»  به سوسیالیسم دست یافت، درست وحدت کلی نظریه لنین را از دو تاکتیک تا نخستین نامه های از دور و از آن  تا تزهای آوریل توضیح میدهد.  
دوم اینکه  نه تنها در تزهای آوریل، لنین قدرت سیاسی جانشین را قدرت پرولتاریا و اقشار دهقانان تهیدست(یا فقیر) میخواند، بلکه در نامه پنجم نیز قدرت سیاسی از آن پرولتاریا و دهقانان تهیدست است.
 اینها نیز در نامه پنجم آمده است:
«2- باید انتقال قدرت سیاسی از دولت ملاکان و سرمایه داران(گوچکف ها، لووف ها، میلیوکف ها، کرنسکی ها) به دولت کارگران و دهقانان تهیدست باشد.3- این دولت اخیر باید به شکل شوراهای نمایندگان کارگران  و دهقانان تهیدست سازمان یابد...»(همانجا)
بنابراین از این نظر نیز بین دو نوشته اختلافی موجود نیست.
 تزهای آوریل و دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک
سپس لووی میگوید:« اما این بحث(یعنی بحث لنین در تزهای آوریل در مورد گذار از نخستین مرحله به دومین مرحله - دامون) و اقدامات انتقالی مورد نیاز، الزاما با نظر سنتی بلشویسم قدیمی در تضاد نیست».
 لووی میخواهد این گونه جا بیندازد که تزهای آوریل با شعار «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان تهیدست» و با توجه به «عقب نشینی صورت گرفته» از جانب لنین، کمابیش تزهایی در مورد مرحله نخست انقلاب است. از نظر وی  تغییر بوجود آمده و جایگزین کردن «دهقانان تهیدست» به جای «دهقانان بطور کلی» گرچه « بسیار مهم است» اما  تضادی با نظریه «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» در دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک ( از این پس دو تاکتیک) ندارد. و این هم همان «نظریه سنتی» بلشویکی از نظر لووی« انقلاب بورژوایی روسیه» است. چنانچه لنین میخواست به نظریه« سنتی»  و «مارکسیسم قدیمی» و «پیش دیالکتیکی» پایبند نباشد(که از نظر لووی در نامه پنجم نیست) می باید، نه انقلابی به نام انقلاب بورژوا- دموکراتیک را برای روسیه به رسمیت میشناخت و نه چیزهایی شبیه به اقدامات انتقالی برای تبدیل این انقلاب را طرح میکرد. یک راست و مستقیم همچون ترتسکی انقلاب سوسیالیستی را طرح میکرد.
بنابراین، از نظر لووی، تا جاییکه  لنین به چنین نظریات «متحجری»(همانجا ص 45) باور دارد،«زندانی مارکسیسم گذشته»(ص 47) یا مارکسیسم غیر دیالکتیکی گذشته است.در نتیجه، لنین مارکسیستی است که گویا در گذشته(پیش از مطالعه هگل) اندیشه هایش از دیالکتیک هیچ بهره ای نبرده بود، اما  در سال 1917 به یکباره ( و احتمالا تنها در نامه پنجم و نه حتی تزهای آوریل که لووی نخست قیل و قالی در مورد آن براه میاندازد) تبدیل به «دیالکتیسین انقلابی» میشود.(2)
اینها البته افکار لووی است، اما از نظر لنین و بلشویکها  تا جایی که بحثهای کلی بر سر دو مرحله ای بودن انقلاب و نیاز به یک سلسله اقدامات واسطه ای برای  تبدیل مرحله نخست به مرحله دوم در میان بود، میان بلشویسم نوین و «نظرات سنتی بلشویسم قدیمی» تضادی موجود نبود. این یک سوی قضیه است.
 از سوی دیگر، آوردن «اقشار دهقانان فقیر» بجای «کل دهقانان»، نشانگر تبدیل مرحله نخست انقلاب به مرحله دوم انقلاب است. زیرا «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» یک دیکتاتوری دموکراتیک ماهیتا بورژوایی است و به مرحله نخست یعنی مرحله انقلاب دموکراتیک تعلق دارد، در حالیکه «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان تهیدست» یک دیکتاتوری دموکراتیک ماهیتا پرولتاریایی است و به مرحله دوم یعنی به انقلاب سوسیالیستی تعلق دارد. آنچه به عنوان دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان در دو تاکتیک آمده مربوط به مرحله نخست است؛ در حالیکه آنچه در نامه ها از دور و تزهای آوریل آمده مربوط به انتقال از مرحله نخست به مرحله دوم و مربوط به انقلاب سوسیالیستی است. بنابراین از این لحاظ، شعار تزهای آوریل که مربوط به مرحله دوم است با شعار دو تاکتیک که مربوط به مرحله نخست است در تضاد است.
 اما این تضاد همچنانکه اشاره شد، ربطی به تضاد لنین با «نظر سنتی بلشویسم قدیمی» ندارد. زیرا میان بلشویسم نوین و قدیمی، بحثی بر سر اینکه چه شعارهای متعلق به  کدام مرحله انقلاب است، نبود، بلکه بحث بر سر این بود که آیا اصلا شرایط تبدیل مرحله ی نخست به مرحله ی دوم فراهم است یا خیر؟ آیا شرایط انتقال وجود دارد و میتوان از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی گذر کرد یا خیر؟ آیا باید قدرت به کارگران و دهقانان تهیدست انتقال یابد یا به همان کارگران و دهقانان بطور کلی اکتفا شود؟
 همچنانکه  پایین تر خواهیم دید، «بلشویسم قدیمی» تلقی تئوریک - سیاسی خاصی از نظریه ی دو مرحله انقلاب و رابطه آن دو و شرایط عینی لازم برای تبدیل اولی به دومی داشت، که بطور کلی درست بود، اما برای زمان نامه های از دور و تزهای آوریل و شرایط عینی مشخصی که  در آن ها مورد بحث قرار میگیرد، کهنه و قدیمی به شمار میآمد. از این لحاظ تزهای آوریل  نه صرفا از نقطه نظر شعارها، بلکه از نقطه نظر تحلیلی که از شرایط عینی و امکان تبدیل مرحله نخست به مرحله دوم به عمل میآورد، با نظر بلشویسم قدیمی در تضاد، و برهمین  اساس هم با نظر«بلشویک های قدیمی» که اذهانشان  در مرحله نخست انقلاب و «بلشویسم قدیمی» مانده بود، نیز در تضاد است.
لووی پس از صحبت هایی در مورد تغییر نظر لنین در مورد کمون پاریس که جداگانه به آن خواهیم پرداخت، به بحث خود این چنین ادامه میدهد:
«لنین در ماه آوریل، به تناسب جلب نظر رده های پایینی حزب بلشویک به خط سیاسی اش، نظراتش را با صراحت بیشتری بیان میکرد. این کار خصوصا حول دو محور انجام میشد: بازنگری «بلشویسم قدیمی» و ارائه چشم انداز گذار به سوسیالیسم. متن اصلی در مورد این موضع جزوه کوچک و نه چندان معروفی است به نام نامه هایی درباره تاکتیکها که از هشتم تا سیزدهم آوریل نوشته شده است. در این جزوه عبارت کلیدی را میابیم که چرخش تاریخی لنین و نیز گسست قطعی و رادیکالش را با آنچه که در «بلشویسم قدیمی» بیش از حد عمر کرده بود، جمع بندی میکند: «کسی که امروز فقط از دیکتاتوری دموکراتیک صحبت میکند از زمان عقب افتاده است و بر اساس این واقعیت عملا موضع خرده بورژوازی را اتخاذ میکند، این فرد سزاوار آن است که به موزه عتیقه های «بلشویکی» پیش از انقلاب سپرده شود. ( به این موزه، موزه «بلشویک های قدیمی »هم میتوان گفت)(همانجا ، ص 48-47)
به این ترتیب، لووی چند مبحث را با یکدیگر درهم میکند. نخست انتقاد لنین از نظریه ای کهنه که زمان آن گذشته است و ما در ادامه همین مقال به این مسئله میپردازیم که چه چیزی را لنین «بلشویسم قدیمی» و چه کسانی را «بلشویکهای قدیمی» مینامد.  دوم خلط کردن مبحث بین نقد نظریه ای که در زمانی کلا درست بوده و اکنون  زمان و شرایط آنرا کهنه کرده است، با این دیدگاه که گویا آنچه کهنه شده است در همان زمان خود ماهیتا  نادرست و «متحجر» بوده است؛ و بالاخره برابری بر قرار کردن بین  آنچه زمانی درست بوده و اینک نادرست است، با چیزی که لووی آنرا «مارکسیسم گذشته» یا «پیش دیالکتیکی» لنین مینامد. از نظر لووی انتقاد لنین از «بلشویسم قدیمی» نشاندهنده ی انتقاد از «مارکسیسم گذشته» ای است که  لنین«زندانی» آن بوده است، یعنی «مارکسیسمی غیر دیالکتیکی». 
دیگر افادات لووی در این خصوص از این قرارند:  
و«لنین در همین جزوه، در حالی که از خود در برابر تمایل به برقراری «بلادرنگ»سوسیالیسم دفاع میکند(3) اعلام میکند که قدرت شورایی «برای رسیدن به سوسیالیسم»از مراحلی میگذرد، مثلا «کنترل بانکها و ادغام همه آن ها در یک بانک هنوز سوسیالیسم نیست، اما گامی است به سمت سوسیالیسم.»(همانجا،ص 47)(4)
و «لنین در مقاله ای که در 24 آوریل منتشر کرد با عبارت زیر وجه تمایز منشویکها و بلشویکها را تعریف کرد: منشویکها«با اینکه طرفدار سوسیالیسم هستند، گمان میکنند که فکر کردن درباره آن و اقدامات عملی برای تحقق آن زودرس است.»(5) بلشویک ها فکر میکنند که « شوراها باید بلادرنگ به اقداماتی دست بزنند که در عمل واقعیت پذیرند تا پیروزی سوسیالیسم را تحقق بخشند.»(همانجا، ص48)و
«اقداماتی که در عمل واقعیت پذیرند»چه معنایی دارد؟ لنین به ویژه، اقداماتی را مد نظر دارد که مورد حمایت اکثریت مردم است. یعنی نه تنها کارگران که توده های دهقانان هم مورد نظر است. لنین که از محدودیت های نظری قالب پیش دیالکتیکی یعنی این که «انتقال به سوسیالیسم از لحاظ عینی واقعیت پذیر نیست» رها شده بود،(6) از آن به بعد مشغول بررسی شرایط واقعی سیاسی – اجتماعی(7) به منظور تضمین«مراحل پیشروی به سوی سوسیالیسم» شده بود. از این رو در سخنرانی اش در هشتمین کنگره حزب بلشویک (29-26آوریل)مسئله را به شیوه ای واقع گرایانه و مشخص مطرح کرد" «ما باید از اقدامات و گام های عملی صحبت کنیم. ما نمیتوانیم  هوادار «برقراری» سوسیالیسم باشیم. اکثریت مردم روسیه از دهقانان و ملاکین خرد تشکیل یافته است که به هیچ وجه خواستار سوسیالیسم نیستند. اما آن ها چه اعتراضی میتوانند به تاسیس بانک در هر دهکده داشته باشند که موجب بهبود دارایی شان میشود؟ آن ها مخالفتی با این کار نمیتوانند داشته باشند. ما باید این اقدامات را در سراسر کشور توصیه کنیم و آگاهی درباره این نیاز را تقویت کنیم.»(ص 49-48)
««برقراری»سوسیالیسم در این متن، به معنای تحمیل فوری سوسیالیسم «از بالا»علیه اراده اکثریت مردم است. لنین، برعکس، خواستار جلب حمایت توده های دهقانی برای اقداماتی مشخص، با خصیصه ی عینی سوسیالیستی است که قدرت شوراها را (به رهبری کارگران)ممکن میسازد. این برداشت، با درجاتی پایین تربه نحو حیرت آوری شبیه به موضعی است که ترتسکی از سال 1905 از آن دفاع میکرد: دیکتاتوری پرولتاریا که از سوی دهقانان حمایت میشود«موجب پیشروی بی وقفه از انقلاب دموکراتیک به انقلاب  سوسیالیستی میشود». از این رو بی علت نبود که کامنف«بلشویک قدیمی» لنین را در آوریل 1917«ترتسکیست»دانست».(همانجا،ص49) 
 ترتسکی و «انقلاب پرمنانت»
پیش از اینکه به نامه در باره تاکتیکها بپردازیم و مهمترین نکات آنرا تجزیه و تحلیل کنیم به عبارات پایانی حضرت لووی توجه میکنیم که دست به تحریف نظرات ترتسکی عزیزش و درهم کردن نظرات وی  با نظریه لنین نیز زده است. و حیف است که ما در مقام دفاع از ترتسکی  و رفع اتهامات لووی به وی بر نیاییم و نگوییم که وی نه تنها «بدرجات پایین تری» با نظریه جلب «حمایت دهقانان» از سوی لنین موافق نبود، بلکه برعکس او دهقانان را نیرویی ارتجاعی محاسبه میکرد. در این خصوص به استالین رجوع میکنیم که نظریه ترتسکی را از زبان خود ترتسکی بازگو میکند.
استالین در بخش دوم رساله خود به نام انقلاب روس و تاکتیک کمونیستهای روس (درباره دو خصوصیت انقلاب اکتبر و تئوری انقلاب «پرمنانت» ترتسکی ) مینویسد:
«راجع به روش ترتسکی در سال 1905، یعنی موقعی که ترتسکی «صاف و پوست کنده» دهقانان را به منزله یک نیروی انقلابی فراموش کرده بود و شعار «بدون تزار ولی حکومت کارگری »یعنی شعار انقلاب بدون دهقانان را پیش کشیده بود به شرح و بسط نمیپردازیم. حتی رادک که  مدافع دیپلمات «انقلاب پرمنانت»است اکنون مجبور شده است اعتراف کند که معنی «انقلاب پرمنانت» در سال 1905 «پرش به هوا » و دور شدن از حقیقت بود. معلوم میشود اکنون همه معترفند که دیگر سروکار داشتن با این «پرش به هوا»ارزشی ندارد.» (استالین، منتخب آثار، ترجمه فارسی، جلد نخست، ص 373)
سپس  استالین اضافه میکند:
«بهتر است به تالیفات اخیر ترتسکی در این باره، یعنی تالیفات او در ادواری که دیکتاتوری پرولتاریا به تثبیت مقام خویش توفیق یافته بود و ترتسکی  عملا این امکان را داشت که تئوری «انقلاب پرمنانت» خود را مورد بررسی قرار داده و اشتباه خود را تصحیح کند، بپردازیم. به «پیش گفتار» کتاب ترتسکی به نام «سال 1905» پیش گفتاری که در سال 1922 نوشته است، توجه کنیم. این است آن چه ترتسکی در باب «انقلاب پرمنانت» در این «پیش گفتار» میگوید:
همانا در فاصله ی بین نهم ژانویه و اعتصاب اکتبر سال 1905 نظریاتی درباره چگونگی تکامل انقلابی روسیه برای نویسنده پیدا شد که اسم «تئوری پرمنانت» به خود گرفت. زیر این نام شگفت این فکر جای داشت که گرچه در برابر انقلاب روسیه مستقیما مقاصد بورژوازی قرار گرفته است ولی با این همه انقلاب روسیه نمیتواند به این مقاصد بسنده کند. انقلاب نمیتواند مقدم ترین وظایف بورژوازی خود را انجام دهد مگر آنکه پرولتاریا را در راس حکومت بنشاند. و پرولتاریا هم وقتی که حکومت را به دست گرفت، نمیتواند ضمن انقلاب، خود را در چهاردیوار بورژوازی محدود کند. برعکس پیشاهنگ پرولتاریا همانا برای تامین پیروزی  خود مجبور است  از همان اوان نخستین حاکمیت خود، نه فقط بر ضد مالکیت فئودالی بلکه بر ضد مالکیت بورژوازی نیز به حمله بسیار عمیقی پردازد. در این ضمن پرولتاریا نه تنها با تمام دسته بندی های بورژوازی، که در اولین مراحل مبارزه انقلابی وی یاریش میکردند، بلکه با توده های وسیع دهقانان نیز که با کمک آنان به حکومت رسیده است، کارش به تصادم دشمنانه میکشد تضاد میان وضعیت حکومت کارگری در کشور عقب مانده و اکثریت عظیم سکنه ی دهقانی فقط در مقیاس بین المللی و در عرصه انقلاب جهانی پرولتاریا میتواند راه حل خود را به دست آورد.»(همانجا، ص 373-372 ، تاکیدها از متن است)
بنابراین موضعی که ترتسکی از 1905 از آن دفاع میکرد «دیکتاتوری پرولتاریا که از سوی دهقانان حمایت میشود» نبوده، بلکه نخست «حکومت کارگری بدون تزار» و سپس «حکومت کارگری در تصادم دشمنانه با دهقانان» بوده است. بد نبود لووی یا به پیشوایش وفادار میبود و نظرات وی را آنگونه که واقعا بودند بازگو میکرد و یا اگر خود نظری دیگر داشت آنرا به ترتسکی نمی بست!؟
لنین – نامه درباره تاکتیکها
تحزیه و تحلیل عینی از واقعیت مشخص
در نخستین سطور این نامه لنین مینویسد:
«مارکسیسم از ما میخواهد که تجزیه و تحلیل کاملا دقیق و بطور عینی قابل تایید از روابط طبقات و از ویژگیهایی حقیقی مختص هر وضعیت تاریخی به عمل آوریم. ما بلشویکها همیشه کوشش کرده ایم این خواست را که برای تعیین یک بنیاد علمی برای سیاست ما مطلقا ضروری است، بر آورده سازیم.
«نظریه ما یک دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است»، مارکس و انگلس همیشه این را میگفتند، و به درستی از بر کردن و تکرار «فرمولها»را مسخره میکردند، فرمولهایی که در بهترین وضع فقط میتوانند وظایف کلی را مشخص کنند.، وظایفی که به دلیل شرایط اقتصادی و سیاسی مشخص هر دوره ی خاص تاریخی، الزاما قابل تغییرند.»(لنین درباره تاکتیکها، تاکیدها از لنین است. از این پس، اگر تاکیدی از ما باشد، قیدمیکنیم ).
 لنین نخست به آنچه مارکسیسم از ما میخواهد اشاره میکند یعنی «تجزیه و تحلیل کاملا دقیق و بطور عینی قابل تایید از روابط طبقات و از ویژگیهای حقیقی مختص هر وضعیت تاریخی». به عبارت دیگر بررسی وضعیت واقعی هر طبقه، اهداف وی، کمیت و کیفیت نیروی وی بخودی خود و نیز در قیاس با نیروهای دیگر طبقات، درجه وحدت یا گسستگی درونی وی، اشکال مبارزه وی برای رسیدن به هدفهایش، روابط و مناسبات وی با دیگر طبقات و چگونگی تاثیرات متقابل، ویژگیهای شرایط مشخص تاریخی، غیره. این بینان ماتریالیستی اندیشه لنین است. بنیانی که لنین از زمانی که مارکسیست شد آنرا به عنوان پایه و اساس تجزیه و تحلیل خود از هر واقعیت، اوضاع و شرایطی بکار برد. همین بنیان است که در دو تاکتیک وی را به این نتیجه میرساند که اوضاع و شرایط عینی برای گذار از انقلاب دموکراتیک به سوسیالیسم آماده نیست.(8)
دوره انتقال
لنین می نویسد:
«پس آن حقایق عینی مسلمی که حزب پرولتاریای انقلابی باید به وسیله آنها برای مشخص کردن وظایف و اشکال فعالیتهایش هدایت شودکدامند؟
هم در اولین «نامه ای از دور»(«اولین مرحله انقلاب») که در شماره های 14 و 15 پراودا در 21 و 22 مارس منتشر شد، هم در تزهایم من«ویژگی خاص وضعیت فعلی روسیه» را به عنوان دوره انتقال از اولین مرحله انقلاب به دومین مرحله ان تعریف کرده ام...»(همانجا)
پس، بر خلاف نظر لووی، نه تفاوت اساسی ای میان سه نامه نخست با دو نامه پس از آن یعنی نامه های  چهارم و پنجم وجود دارد و نه میان نامه ی پنجم و تزهای آوریل: خط مشخصی که میان نامه نخست تا تزهای آوریل دنبال میشود این است که بر مبنای تجزیه و تحلیل عینی وضع واقعی طبقات این دوره، دوره ی «انتقال» از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی است.
انقلاب بورژوا دموکراتیک در روسیه
لنین ادامه میدهد:
«پس اولین مرحله چیست؟
اولین مرحله، انتقال قدرت دولتی به بورژوازی است.
پیش ازانقلاب فوریه- مارس 1917، قدرت دولتی در روسیه در دست یک طبقه کهنه، یعنی اشراف زمیندار
فئودال بود که نیکلای رومانف در راسش قرار داشت.
بعد از انقلاب، قدرت در دست طبقه دیگری است، یک طبقه جدید ، یعنی بورژوازی.
انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر ، اولین  نشانه اصلی و اساسی یک انقلاب است، هم به معنای دقیقا علمی کلمه و هم به معنای عملی سیاسی آن.
تا اینجا، انقلاب بورژوایی، یا انقلاب بورژوا – دموکراتیک در روسیه تکمیل شده است.»(همانجا)
 بنابراین تا آنجا که ما از«اولین نشانه اصلی و اساسی یک انقلاب»صحبت میکنیم، این انقلاب «تکمیل شده است». به عبارت دیگر نشانه های اصلی و اساسی گوناگونی بر وقوع یک انقلاب دلالت میکند. یکی از این نشانه ها، انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر است، و انقلاب روسیه از این لحاظ انقلاب دموکراتیک را پشت سر گذاشته است و این مرحله بطور نسبی پایان یافته است. ضمنا توجه کنیم که جایگزینی «دیکتاتوری پرولتاریا  و دهقانان تهیدست» بجای «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» خود نشانه انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر و بنابراین یک انقلاب سیاسی است.
بلشویکهای قدیمی و انقلاب بورژوا دمکراتیک
اینجا لنین به بلشویکهای قدیمی میپردازد:
«ولی در این نقطه، ما غریو اعتراض کسانی را میشنویم که با اشتیاق خودشان را «بلشویکهای قدیمی» مینامند. آنها میگویند، مگر ما همیشه معتقد نبودیم که انقلاب بورژوا- دمکراتیک فقط به وسیله «دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان»تکمیل میشود؟ آیا انقلاب ارضی، که آن هم یک انقلاب بورژوا – دمکراتیک است، پایان یافته است؟ آیا واقعیت این نیست که درست برعکس، این انقلاب حتی شروع هم نشده است؟
جواب مشخص من این است: شعارها و ایده های بلشویکی درکل توسط تاریخ اثبات شده اند؛ ولی بطور مشخص رویدادها به نحو متفاوتی رخ دادند؛ آنها بیشتر از آنچه که کسی میتوانست انتظارش را داشته باشد، اصیل، ویژه و متنوع تر هستند.»(همانجا)
در این سخنان، دو نکته که از جهت بحث ما بسیار مهم هستند، وجود دارند: یکی اشاره لنین به شعارها و ایده های بلشویکی است که از نظر وی «در کل» بوسیله تاریخ اثبات شده اند. یعنی خط مشخصی که لنینیستها در کل داشته اند، درست بوده است. در اینجا لنین، نه از «بلشویسم قدیمی» حرف میزند، نه از «نظریه ای متحجر» و نه «مارکسیسم گذشته». بنابراین، تحلیل و نظر لووی یک تحریف، یک نظریه پوچ در مورد دو دوران با تفاوت کیفی اساسی یعنی «مارکسیسم قدیمی» و «پیش دیالکتیکی» لنین و مارکسیسم دیالکتیکی میشود. نکته دوم این است که در حالی که درکل شعارها و ایده ها درست بوده اند، اما بطور خاص و مشخص رویدادها به نحو متفاوتی رخ داده اند. و همین امر اختلاف میان دو نوع بلشویسم را دامن زده است. اکنون به این نکته بپردازیم که رویدادها به چه نحوی رخ داده اند و چگونه این وضعیت به شکافی میان بلشویکها انجامیده است:
تبدیل شعار دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان به واقعیت و کهنه شدن آن
«نادیده گرفتن یا چشم پوشیدن از این واقعیت بدین معنی خواهد بود که از آن «بلشویکهای قدیمی» دنباله روی کنیم که تا به حال بیش از یکبار نقشی بسیار تاسف بار در تاریخ حزب ما داشته اند، از این رو که بجای مطالعه ویژگیهای مخصوص واقعیت جدید و زنده، فرمولهایی را که از روی عادت یاد گرفته اند، تکرار میکنند.«دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان»هم اکنون در انقلاب روسیه واقعیتی شده است، زیرا که این «فرمول» رابطه بین طبقات را در نظر دارد، و نه یک نهاد سیاسی مشخص که بتواند این رابطه، این همکاری را به مرحله عمل در آورد. « شورای نمایندگان کارگران و سربازان »- آنجا، شما «دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان » را دارید که هم اکنون در واقعیت تحقق یافته است. این فرمول دیگر کهنه شده است. وقایع آن را از حوزه فرمولها به حوزه واقعیت کشانده اند، آن را با گوشت و استخوان پوشانده اند، به آن تجشم بخشیده اند، و در نتیجه آن را تغییر داده اند.»(همانجا)
میبینم که آنچه موجب نظریه ی ضرورت انتقال از مرحله نخست به مرحله دوم میشود، نه تغییرنظرات لنین درباره دو مرحله ای بودن انقلاب در روسیه، نه تغییرنظرات اساسی وی و مثلا تحول از چیزی به نام «مارکسیسم قدیمی» به چیزی شبیه به «مارکسیسم جدید»(یا دقیقتر و بر اساس نظر لووی چیزی شبیه ترتسکیسم) بلکه تغییرات معینی در وضعیت واقعی  و پیشرفت و تکامل  مبارزه طبقاتی است. لنین به «بلشویکهای قدیمی» که نه صرفا بعد از انقلاب فوریه بلکه پیش از آن نیز وجود داشته اند(9) وهنوز در وضعیت قدیمی بسر میبرند و دنبال دیکتاتوری کارگران و دهقانان میگردند، میگوید که دیکتاتوری کارگران و  دهقانان اکنون موجودیت یافته، اما نه در آنگونه شکل کلی که ما طرح میکردیم، بلکه در واقعیت و در کنار دیکتاتوری بورژوازی . این همان قدرت دوگانه است. دو دولت و دو حکومت. یکی آن بود که منشویکها شعارش را میدادند، یعنی حکومت بورژوازی لیبرال و دیگری آنکه بلشویکها شعارش را میدادند یعنی دیکتاتوری کارگران و  دهقانان. تاریخ بطور مشخص این دو حکومت را نه یکی بجای دیگری و یا یکی پس از دیگری، بلکه با یکدیگر و به عنوان دو قدرتی که دارای تضادی آنتاگونیستی هستند، آفرید. و اینجا تفاوت اساسی لنین و بلشویکهای لنینست با «بلشویکهای قدیمی» آشکار میشود.
کهنه و نو
لنین ادامه میدهد:
«حال وظیفه جدید و متفاوتی در برابر ما قرار دارد: ایجاد شکافی در این دیکتاتوری، بین عناصر پرولتری (عناصر ضد گرایش دفاع گرایانه، انترناسیونالیست، «کمونیست» که خواهان انتقال به کمون هستند) و عناصر خرده مالک یا خرده بورژواها(چخیدزه، تسره تلی، استکلوف، سوسیالیست رولوسیونرها و سایر دفاع گراهای انقلابی دیگر، که مخالف حرکت به سمت کمون و موافق «حمایت» از بورژوازی و دولت بورژوایی هستند).
کسی که الان فقط از «دیکتاتوری انقلابی- پرولتاریا و دهقانان»( درعباراتی که از لووی آوردیم وی نوشته «دیکتاتوری دموکراتیک») صحبت میکند، از زمان عقب است، درنتیجه، علیه مبارزه طبقاتی پرولتاریا به جبهه خرده بورژوازی رفته است؛ این فرد را باید به بایگانی «بلشویکی» پیش از انقلاب سپرد( به این بایگانی ، بایگانی «بلشویکهای قدیمی» هم میتوان گفت)».(همانجا)
بنابراین شعار «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و دهقانان» شعاری است که در گذشته درست بوده اما اکنون نادرست است. زیرا اوضاع و احوال آنرا به واقعیت تبدیل کرده و اکنون دیگر اگر کسی بخواهد شعار آن چیزی را که واقعیت یافته بدهد و نخواهد از آن فراتر برود از زمان عقب است.  این گونه اشخاص را باید به
بایگانی «بلشویکی» که نام دیگرش «بلشویکهای قدیمی» است باید سپرد. میبینیم که لنین علیه چیزی به نام مارکسیسم قدیمی بحث نمیکند.
تئوری کلی و واقعیت مشخص
لنین ادامه میدهد: « دیکتاتوری انقلابی – دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان »هم اینک تحقق یافته است. ولی به شیوه ای بسیار بدیع و و با چندین تعدیل به نهایت مهم... در حال حاضر، ضروری است که این حقیقت مسلم را درک کنیم که یک مارکسیست باید از زندگی واقعی، فاکتهای حقیقی واقعیت آگاه شود و به تئوری دیروز نچسبد، که مثل تمام تئوری ها، در بهترین حالت فقط میتواند مسائل عمده و کلی را مشخص کند و فقط تا آن حد نزدیک میاید که زندگی را در تمام پیچیدگی هایش در بر بگیرد.
« تئوری، دوست من، خاکستری است، ولی سبز، درخت جاودان زندگی است.»
اینکه با مسئله «تکمیل»انقلاب بورژوایی به شیوه قدیمی برخورد کنیم، فدا کردن مارکسیسم زنده برای حرفهای مرده است.»
بر طبق شیوه قدیمی تفکر، بدنبال حکمرانی بورژوازی میتواند و باید حکومت پرولتاریا و دهقانان و دیکتاتوری آنها بیاید.
ولی در زندگی واقعی، هم اکنون چیزها متفاوت درآمده اند؛ درهم آمیختگی به غایت اصیل جدید و بی سابقه یکی با دیگری اتفاق افتاده است. ما بطور هم زمان هم حکومت بورژوازی (دولت لووف و گوچکوف ) وهم
 دیکتاتوری انقلابی – دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان را، که داوطلبانه قدرت را به بورژوازی واگذار میکند، که داوطلبانه خود را ضمیمه بورژوازی میکند، در کنار یکدیگر داریم.»(همانجا)
هسته اصلی انتقاد لنین به بلشویکهای قدیمی نوع نگاه آنان به  شکل«تکمیل» انقلاب بورژوایی روسیه است. در این شیوه یک طبقه بندی یا چارچوب نظری وجود دارد. نخست باید انقلاب بورژوایی باشد. این انقلاب باید کامل انجام پذیرد. سپس باید انقلاب سوسیالیستی صورت گیرد. همه چیز در یک چارچوب حساب شده و از پیش تعیین  شده جای میگیرد و اگر واقعیت با این چارچوب جور نیاید، بجای اینکه در چارچوب تغییری صورت گیرد، واقعیت  نادیده گرفته میشود.
البته این دیدگاه بلشویکهای قدیمی خواه ناخواه در نوع درک آنها از مارکسیسم نهفته است. آنها تا حدودی مارکسیسم را به گونه ای خشک، منجمد و مرده درک میکردند. آن را از جان مایه ی  زنده آن که همانا تحلیل مشخص از شرایط مشخص است، خالی میکردند. به نظریه دیروز که برای دیروز درست اما برای امروز نادرست است چسبیده و حقایق عینی را از نظر میانداختند.
اما مغلطه ی موذیانه لووی این است که اولا، نظریه دیروز را که برای دیروز درست بوده و به واقعیت هم تبدیل شده، برای همان دیروز نیز نادرست به شمار میآورد و دوما، دیدگاه «بلشویکهای قدیمی» یا دگماتیستهای بلشویک را که نه به یکباره و پس از 1917، بلکه پیش از آن نیز در حزب وجود داشته اند، با دیدگاه پیشین لنین  که همواره به تحلیل مشخص از شرایط مشخص پای بند بود، یگانه قلمداد میکند.
ادامه دارد.
م- دامون
شهریور 96
یادداشتها
1-    این جالب است که لووی از سویی میگوید که تزهای آوریل بین نامه سوم و نامه پنجم نوشته شد(نگاه کنید به بازگفت از لووی در بخش18 همین مقاله) و از سویی دیگر میگوید که لنین در این تزها مجبور شده بود که نظراتش را نسبت به نامه پنجم ملایم کند!؟ یعنی نامه پنجم پیش از تزهای آوریل نوشته شده بود. تاریخ نامه پنجم،26  مارس(8 آوریل) و تاریخ خواندن تزها 4 آوریل(17 آوریل) است. بر مبنای این تاریخ ها میتوان حدس زد که  تزها پس از نامه پنجم نگاشته شده است.
2-     لووی مینویسد:«دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و دهقانان» یعنی شعاری که جانمایه بلشویسم قبل از جنگ- «بلشویسم قدیمی»- بود تمام ابهامات لنین آغازین را در خود منعکس میکند. نوآوری عمیقا انقلابی لنین که (به شیوه ای رادیکال از استراتژی منشویک ها متمایز میگردد) در شعار انعطاف پذیر و واقع گرایانه قدرت کارگران و دهقانان بیان میشود. شعاری با مشخصه «جبری» (چنان که ترتسکی عنوان کرد) که در آن وزن مشخص هر طبقه از قبل تعیین نشده است. از طرف دیگر، اصطلاح تناقض دار «دیکتاتوری دموکراسی» نشانه راست کیشی و حضور ملموس محدودیت هایی است که مارکسیسم «گذشته» بر لنین تحمیل میکرد؛ انقلاب فقط دموکراتیک یعنی بورژوایی است. پیش فرضی که بر اساس آنچه که لنین در این قطعه روشن کننده میگوید«ضرورتا»از کل فلسفه مارکسیستی حاصل شود. یعنی آن نوع فلسفه مارکسیستی که کائوتسکی، پلخانف، و سایر نظریه پردازان جریانی که روزگاری «سوسیال دمکراسی انقلابی»نامیده میشد، درک میکردند.(همانجا، 38)
پس تا جایی که لنین از «قدرت کارگران و دهقانان» صحبت میکند، نوآوری انقلابی کرده است، اما چون این قدرت را «دیکتاتوری دمکراسی» میخواند، پایبند «انقلاب فقط دموکراتیک بورژوایی » و «سوسیال دموکراسی»(تغییر یافته به کمونیست در 1917 ) و نتیجتا مارکسیسم راست کیش است!؟ لابد لنین، نه می بایست از «دیکتاتوری» کارگران و دهقانان بر علیه دشمنانشان صحبت میکرد و نه از« دمکراسی» میان خود کارگران و دهقانان!؟ لابد میبایست از همان اول از «قدرت کارگران و دهقانان» بدون هیچ ذکری از «دیکتاتوری دموکراتیک» بودن این قدرت صحبت میکرد! لابد میباید از انقلاب «فقط سوسیالیستی» (آنهم با درک امروزه ترتسکیستهای غربی که با مارکسیسم غربی و چپ نویی آب شان توی یک کاسه است یعنی دمکراسی بدون دیکتاتوری) صحبت  میکرد! در حقیقت، ابهام و تناقض نه در نظریات لنین و عبارت «دیکتاتوری دموکراتیک» کارگران و دهقانان که لنین در 1917 نیز به تبدیل شدن آن به  واقعیت اشاره میکند، بلکه در نظرات لووی است که بگونه ای روشن نظر واقعی خویش را نمیگوید؛ یعنی نادرست دانستن دو مرحله ای بودن انقلاب، و نفی مرحله نخست آن یعنی انقلاب دموکراتیک بطور کامل. ضمن، بر خلاف نظر لووی و ترتسکی در شعار مورد اشاره، زمانی که میگوییم رهبری در دست طبقه کارگر است، وزن هر طبقه  بطور کلی تعین شده است.  
3-    جالب است که در نامه پنجم، لنین انقلاب دموکراتیک  و کلا نظریه «متحجر» را کنار میگذارد و به انقلاب ترتسکیستی سوسیالیستی «با یک ضربت و در سطح جهانی» باور میآورد، اما اینک در مقاله درباره تاکتیکها هنوز از خود در برابر برقرای بیدرنگ سوسیالیسم دفاع میکند!؟
4-    توجه کنیم که در اینجا لنین از اقدامات واسطه ای صحبت میکند. اقداماتی که شرایط را برای گذراز مرحله نخست به مرحله دوم آماده میکند.
5-    ما جداگانه به بحث نادرست«زود بودن انقلاب سوسیالیستی» برای روسیه «عقب مانده» و مغطه ی لووی در این خصوص خواهیم پرداخت.
6-    لنین زمانی- در 1905 - میگفت که انتقال به سوسیالیسم از لحاظ عینی واقعیت پذیر نیست و زمانی دیگر –در 1917 - و پس از انقلاب فوریه و شرایط ویژه ای که بوجود میاید، میگوید انتقال به سوسیالیسم واقعیت پذیر است. مشکل از نظر لووی ربطی به شرایط عینی متضاد ندارد که موجب ضرورت تغییر یک مرحله به مرحله دیگر شده است. مشکل در دیدگاه «مارکسیسم قدیمی» است!؟ لووی اینگونه وانمود میکند که در حالی که در انقلاب 1905 شرایط اجازه میداد، اما لنین و بلشویکها مایل به انقلاب سوسیالیستی نبودند، زیرا صرفا به یک انقلاب یعنی انقلاب بورژوایی باور داشتند.
7-    اینجا بالاخره پای شرایط واقعی سیاسی- اجتماعی به میان میاید.لابد تا پیش از این بررسی شرایط عینی از نظر لنین اهمیتی نداشته است!؟  خیر! «مارکسیسم قدیمی» در گذشته اصلا به لنین امکان بررسی شرایط واقعی سیاسی – اجتماعی را نداده بود!؟ اما پس از اینکه لنین «مارکسیسم قدیمی» را کنار گذاشت تازه مشغول بررسی شرایط واقعی سیاسی- اجتماعی شد!؟ چه چرندیاتی میبافد این لووی!
8-    در نخستین ماههای پس از انقلاب فوریه ارزیابی لنین از وضع طبقه کارگر چنین است: « به این واقعیت اعتراف شود که حزب ما در اکثر شوراهای نمایندگان کارگران در برابر بلوک کلیه عناصر اپورتونیست خرده بورژوا از سوسیالیستهای توده ای و اس آرها گرفته تا کمیته تشکیلاتی(چخیدزه، تسره تلی، و غیره ) و استکلف و سایرین، که به نفوذ بورژوازی تن در داده و نفوذ وی را در بین پرولتاریا بسط میدهند، در  اقلیت و آن هم فعلا در اقلیت ضعیفی است.»(منتخب آثار چهار جلدی، جلد سوم، درباره وظایف پرولتاریا در انقلاب حاضر، ص9، تاکید از لنین است).
9-     لنین خصلت ویژه این نوع بلشویکها را این گونه بر میشمارد:« بجای مطالعه ویژگیهای مخصوص واقعیت جدید و زنده، فرمولهایی را که از روی عادت یاد گرفته اند، تکرار میکنند». این نکته لنین در مورد این بلشویکها نشان میدهد که اشتباه آنها پیش از هر چیز، فقدان یک تجزیه و تحلیل ماتریالیستی زنده از واقعیت مشخص و بازتاب درست و دقیق آن و دگماتیسم است.





۱۳۹۶ شهریور ۱۲, یکشنبه

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (18)

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (18)
بررسی مجموعه مقالات منتشره به وسیله ترتسکیست ها، مارکسیست های غربی و چپ نویی ها درباره کتاب یادداشت های فلسفی لنین
انترناسیونال دوم و لووی
سپس لووی همچون دیگر ترتسکیستها  به جریان 4 اوت 1914 اشاره میکند که گویا دلیل اصلی مطالعه هگل و دیالکتیک بوده است:
« ...از یکسو توهمات لنین را در مورد سوسیال دمکراسی «مارکسیست» و نیز حیرتش را هنگام روبرو شده با ورشکستگی بین الملل دوم روشن میکند و از سوی دیگر شکاف میان او و «راست کیشان سابق» را نشان میدهد که سوسیال میهن پرست شده بودند. فاجعه چهارم اوت از نظر لنین نشانه قاطعی بود حاکی از این که مارکسیسم «راست کیش» رسمی دچار انحطاط شده است. ورشکستگی این راست کیشی ، لنین را به بازنگری ژرف» از پیش فرض های فلسفی مارکسیسم کائوتسکی- پلخانف وادار کرد.» و به نقل از ر. جرادی مینویسد:«ناتوانی بین الملل دوم در نخستین روزهای جنگ موجب شد که لنین بنیادهای نظری چنین خیانت بزرگی را به اندیشه نشیند»(همانجا، ص39)
 همانطور که در مقالات پیشین اشاره کردیم شروع یک جنگ عظیم جهانی برای نخستین بار درتاریخ بشر
 و در گستره ای حیرت انگیز، و نیاز مارکسیستها به تبیین تئوریک اقتصادی- سیاسی آن، کوچکترین دلیلی برای مطالعه متد بکار رفته در سرمایه مارکس و در پیش گیری روش وی برای ادامه تبیین تکامل سرمایه داری به مرحله نوین امپریالیستی نمیدهد، اما اینکه حزب سوسیال دموکرات آلمان به اعتبارات جنگی رای میدهد، دلیل اصلی لنین برای مطالعه هگل میشود، و اینها همه برای این است که تمامی تاریخ گذشته انترناسیونال دوم که خود لنین و حزب بلشویک  بخشی از آن است، زیر نام «مارکسیسم راست کیش» نفی گردد، تا دلایل ترتسکیسم، مارکسیسم غربی و چپ نویی که درست ادامه دهنده راست گرایی جریانهای سوسیال دمکرات غربی ،زیر لوای تئوری پیشامارکسیستی  و اومانیستی«از خود بیگانگی انسان» و تئوری و تفسیرهای انحرافی لوکاچ و غیره هستند، موجه گردند.
به هرحال، همانطور که این لووی اشاره میکند چنانچه بپذیریم  انقلابی ای همچون لنین قضیه رای به اعتبارات جنگی را باور نمیکند و دچار شوک روحی میگردد این امر نشان دهنده ی این است که این انترناسیونال آنچنان که این حضرات تصویر میکنند، بطور یک جانبه راست نبوده است و بسیاری اقدامات مثبت در تکامل مارکسیسم و جنبش کارگری داشته است و همین پیش زمینه ی عملی (و نه صرفا تئوریک) است که موجب واکنش لنین میگردد. از سوی دیگر، از این «مارکسیسم راست کیش» انترناسیونال دوم، تصور وحدتی قوی و کمابیش  مطلق درون انترناسیونال دوم و بگرد یک دیدگاه معین استنتاج میشود،  و آنگاه این پرسش طرح میگردد که چرا لنین (و نه تنها لنین بلکه بسیاری دیگر از مارکسیستها در دیگر کشورها از جمله در خود آلمان که رهبر عمده ی انترناسیونال دوم یعنی کائوتسکی و حزب این کشور، نماینده  اوج این ابتذال بودند) بدنبال رهبران این انترناسیونال نرفتند؟ آیا پاسخ این نیست که لنین و دیگر مارکسیستها با جریانات رهبری درون این انترناسیونال تضادهایی داشته اند و درون این انترناسیونال یک سلسله صف بندی ها و جریانهای متضادی با پیش زمینه های متفاوت فلسفی و سیاسی وجود داشته است؟
به هر حال پس از ذکر این مقدمات و از نظر لووی اهمیت یافتن دیالکتیک برای لنین و اینکه« کشف و شهودی روشن حاکی از این که عدم درک دیالکتیک پاشنه آشیل روش شناسی مارکسیسم بین الملل دوم بوده است»(همانجا، ص39) است که لنین مطالعه هگل را آغاز میکند. اینک لووی به توضیح تغییرات بوجود آمده میپردازد.
نظرات لووی درباره انحرافات لنین پیش از مطالعه ی هگل
 لووی  ضمن اشاره به نامه لنین به گرانات و نیز مقاله درباره ماتریالیسم رزمنده، به تغییرات بوجود آمده در تفکر لنین درباره دیالکتیک میپردازد. وی نخست  انحرافاتی را ذکر میکند که از نظر وی شامل لنین نیز میشده است:
«1- اولا گرایش به از بین بردن تمایز میان ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس و ماتریالیسم«عهد عتیق»، «عامیانه» و متافیزیک هلوتیوس، فوئرباخ و غیره و ... پلخانف...
2- گرایش تقلیل ماتریالیسم تاریخی به جبر باوری اقتصادی مکانیکی که از گرایش نخست ناشی میشود و در آن «عینی»همیشه علت ذهنی» است...
3- تلاش برای تقلیل دیالکتیک به تکامل داروینی که مطابق با آن مراحل متفاوت تاریخ بشر(برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری، سوسیالیسم) از ترتیبی پیروی میکنند که بر اساس «قوانین تاریخ» به دقت تعیین شده است. مثلا کائوتسکی ...
 4- برداشت انتزاعی و طبیعت باورانه از «قوانین تاریخ»
5- بازگشت به روش تحلیل، درک صرف ابژه های «مجزا و جداگانه»یا ناهمسانی های ثابت روسیه - آلمان، انقلاب بورژوایی– انقلاب سوسیالیستی، حزب – توده ها، برنامه حداقل- برنامه حداکثر و غیره.»(همانجا،42-40)
به این ترتیب، طبق نظر لووی لنین پیش از مطالعه هگل، تمایزی میان ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس و ماتریالیسم کهن و از جمله فوئرباخ قائل نبوده، درک وی از ماتریالیسم تاریخی بر جبر باوری اقتصادی و مکانیکی استوار بوده،  دریافتی داروینی از مراحل تکامل جوامع بشری داشته و برداشتی انتزاعی و طبیعت باورانه از قوانین تاریخ داشته و انقلاب دمکراتیک را از انقلاب سوسیالیستی مجزا و جدا میکرده است.
بطور کلی، آن گونه که از نظریات لووی بر میآید وی معتقد است که اگر بگوییم که انقلاب روسیه ماهیتی بورژوا- دموکراتیک داشت این یک «دگم» است. درستر این است که از این«دگم» عبور کنیم و بگوییم انقلاب روسیه ماهیت پرولتری- سوسیالیستی داشت. یعنی همچون ترتسکی فکر کنیم که خواهان انقلاب سوسیالیستی بود. (1)
نظر لووی درباره نتایج لنین از مطالعه هگل
اینک لووی به نتایج  مطالعه ی هگل بوسیله لنین میپردازد:  
«1- اولا لنین بر شکافی تاکید میکند که ماتریالیسم "خرفت" یعنی " ماتریالیسم متافیزیک، نابالیده، مهجور و خام" را از ماتریالیسم مارکسیستی جدا میکند که برعکس به ماتریالیسم"هوشمند"یعنی دیالکتیکی، ایده آلیستی نزدیک تر است...(2)
2- لنین درکی دیالکتیکی از علیت دست میابد:"علت و معلول، از این رو ، صرفا لحظه ای است از وابستگی دو سویه جهان شمول، پیوستگی (جهان شمول)پیوستگی دو سویه رویدادها..." در همان حال مهر تایید بر فرایند دیالکتیکی میزند که هگل آن "تضاد مجسم و مجرد" ذهنی و عینی را حل میکند و یکسویگی آن ها را از بین میبرد.
3- لنین بر تفاوت عمده میان برداشت تحول گرایی عامیانه و برداشت دیالکتیک از تکامل تاکید میکند: نخستین برداشت"تکامل به عنوان کاهش و افزایش ، به عنوان تکرار مرده ، بیرنگ و خشک است. دومین"برداشت" تکامل به عنوان وحدت اضدادبه تنهایی کلید"جهش ها"، "گسستگی در پیوستگی"، " دگر سانی به ضد" "ویرانی کهنه و ظهور نو" را در اختیار میگذارد
4- همراه با هگل در برابر "مطلق ساختن مفهوم قانون ساده و بتواره کردن آن" مبارزه میکند(و میافزاید "قابل توجه فیزیک مدرن!!!)علاوه بر این مینویسد که «قوانین، تمامی قوانین، محدود، ناقص و تقریبی هستند"
5- جوهر شناخت دیالکتیکی را در مقوله تمامیت در تکامل کل مطلق لحظه های واقعیت، درک میکند. ...تاکید لنین بر این نکته است که دیالکتیک مارکس "بدرستی هر گونه بررسی منفرد ابژه را نفی میکند یعنی بررسی که یک جانبه و تحریف شده است"... همانطور که لوکاچ میگوید این موضوع از اهمیت عمده ایی برخوردار است زیرا مقوله دیالکتیکی تمامیت، اصل انقلابی را در علم میگنجاند.
جدایی، ثبوت، تفکیک و تضاد انتزاعی لحظه های متفاوت واقعیت، بعضا با مقوله تمامیت و بعضا با این عبارت لنین حل میشود:« دیالکتیک نظریه است که نشان میدهد ... چرا فهم انسانی نباید اضداد را بی جان و متحجر بلکه زنده، مشروط، متحرک و در حال نفوذ در هم درک کند.»(همانجا، ص 43-42)
ظاهرا لووی در استنتاجات خود از نتایج لنین از مطالعه هگل از «وحدت ماتریالیسم وایده آلیسم» صحبت نمیکند، با این همه مروری بر این نتیجه گیری ها نشان میدهد که هدف اصلی لووی نیز همچون دیگر ترتسکیستها مخدوش و تحریف نتیجه گیری های لنین در مورد تضاد میان ماتریالیسم و ایده آلیسم است.
لووی در نخستین نکته خود یادداشت لنین در خصوص «ماتریالیسم متافیزیکی» و «ایده آلیسم هوشمند» را ذکر میکند و در نکته دوم از رابطه علت و معلول و  اینکه این دو رابطه ی دیالکتیکی دارند، صحبت میکند. سپس همچون دلیلی براین رابطه، رابطه بین ذهنی و عینی را ذکر میکند. اینها بخودی خود درست به نظر میرسند. اما این تاکید ها روشن نمی کند که رابطه دیالکتیکی بین علت و معلول و یا عینی و ذهنی بر اساسی ماتریالیستی استوار است یا براساسی ایده آلیستی. البته عینی و ذهنی رابطه ای دوجانبه دارند، اما یک ایده آلیست این رابطه دوجانبه را بر اساس عینی استوار میکند و یک ایده آلیست بر اساس ذهنی. بنابراین صحبت کردن از رابطه دوجانبه میان این دو و صحبت نکردن از اینکه کدام اساس است، تحریف دیالکتیک ماتریالیستی لنین است.
همچنین است وارد کردن لوکاچ در بحث، که لنین بسیاری دیدگاههای تئوریک  وی را نقد کرده بود. ضمنا  لووی گویا به پیروی از لوکاچ، جوهر دیالکتیک را «کلیت»  و نه قانون تضاد میداند؛ امری که  تحریفی دیگر در نظرات لنین بشمار میآید که بارها  جوهر دیالکتیک را قانون تضاد عنوان کرده بود.
بهر حال آنچه در اینجا  برای ما اهمیت دارد نه این نکات، که در مورد بیشتر آنها در گذشته صحبت کرده ایم، بلکه یکم این است که آیا لنین در گذشته خلاف این نظرات میاندیشید، و دوم اینکه لووی چگونه از برخی احکام و نتایج لنین از مطالعه ی هگل استفاده میکند، تا اولا نظرات تئوریک- سیاسی لنین بویژه درباره انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی پس از این مطالعه را تحریف کند و دوما تمامی نظرات سیاسی- تئوریک گذشته لنین را در این خصوص نفی کند و این گونه جا بزند که گویا لنین نظریاتی که منسوب به ترتسکی و  در مورد انقلاب سوسیالیستی است، در فاصله فوریه و اکتبر 1917 پذیرفته است.
نامه های از دور- نامه سوم و پنجم
 لووی گرد تزهای آوریل لنین تاب میخورد. گویا این تزها نه پاسخی نوین به شرایطی نوین و بر مبنای شرایط واقعی و عینی تکامل یابنده و نیز اصول و ضوابط تئوریک - سیاسی گذشته در مورد دو مرحله ی انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی، بلکه  وداعی با تمامی گذشته تئوریک- سیاسی لنین در مورد انقلاب دو مرحله ای بوده اند. وی از سویی به این نکته اشاره میکند که ایده ی«نفوذ متقابل اضداد» به درک « دگرگونی انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی»(ص 43) انجامید(گویی لنین در پیش از مطالعه هگل، اندیشه ای در مورد این تبدیل نداشته) و از سوی دیگر مینویسدکه:« لنین که در ماههای مارس و آوریل 1917، از قیود مارکسیسم پیش دیالکتیکی رها شده بود(3) زیر فشار رویدادها توانست خود را سر بزنگاه(4) از شر پی آمدهای سیاسی این قاعده ی انتزاعی و انعطاف ناپذیر که «انقلاب روسیه فقط میتواند انقلاب بورژوایی باشد» و «روسیه از لحاظ اقتصادی مستعد انقلاب سوسیالیستی نیست»(5) خلاص کند. لنین وقتی این قدم قاطع  و نهایی را برداشت، خود را مکلف به بررسی مسئله از زاویه عملی، مشخص و واقعی کرد: چه اقداماتی گذار به سوسیالیسم (بزبان لنین یعنی گذار از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی – دامون) را در واقعیت ممکن میسازد و میتواند مورد قبول اکثریت مردم یعنی توده های کارگر و دهقان واقع شود.»(همانجا، ص 44)
   در اینجا لووی به دو سند اشاره میکند که پیش از این تزها نگارش یافته است: نامه سوم و نامه پنجم از مجموعه نامه هایی از دور. او از نامه نخست که نامه ای بسیار مهم است و نام آن نخستین مرحله ی نخستین انقلاب است یاد نمیکند. نامه ای که به تاریخ7 مارس 1917 نوشته شده است.
اکنون ما به  استباط های ویژه لووی از این دو نامه توجه میکنیم:
لووی مینویسد:
«حقیقت این است که «تزهای آوریل» در ماه مارس یا دقیقتر بین 11 تا 26 مارس یعنی میان سومین و پنجمین نامه«نامه هایی از دور»زاده شد.(6) تحلیل دقیق این دو سند(که در ضمن در سال 1917 منتشر نشدند) به ما اجازه میدهدتا حرکت واقعی اندیشه لنین را درک کنیم.(7) او به این پرسش اصلی که آیا انقلاب روسیه میتواند به اقداماتی برای گذار به سوسیالیسم دست بزند دو گونه جواب میدهد: در نخستین نامه(نامه سوم)، پاسخ سنتی را تکرار میکند (8) در نامه دوم(نامه پنجم) جواب جدید میدهد.»( همانجا، ص 44) وی نخست به نامه سوم میپردازد:
«در نامه سوم دو موضوع کنار هم ردیف شده اند که تناقضی حل نشدنی دارند. لنین اقدامات مشخصی را در زمینه کنترل تولید و توزیع توضیح میدهد(9) که برای پیشبرد انقلاب، اجتناب ناپذیر است. ابتدا تاکید میکند که این اقدامات هنوز سوسیالیسم یا دیکتاتوری پرولتاریا نیست. آنها از حدود«دیکتاتوری دموکراتیک انقلابی پرولتاریا و دهقانان» فراتر نمیروند. اما بلافاصله قطعه تناقض دارد کوتاه زیر را اضافه میکند که به عیان تردیدش را در مورد آنچه که تازه گفته بود نشان میدهد(یعنی اینکه این اقدامات میتواند سوسیالیسم و یا دیکتاتوری پرولتاریا باشد- دامون) یعنی زیر سئوال بردن صریح تزهای «کلاسیک».»
 و سپس لووی به نقل این بخش از سومین نامه میپردازد:
«موضوع این نیست که «برای این اقدامات» (لنین عبارت برای این اقدامات را در گیومه نمیگذارد- دامون) طبقه بندی نظری بیابیم. چنانچه بخواهیم وظایف عملی، بغرنج، حاد و سریعا رشد یابنده انقلاب را در تخت پروکراست نظریه هایی که از قبل ساخته و پرداخته شده اند بزور بگنجانیم، مرتکب اشتباه بزرگی شده ایم...»
 و سپس ادامه میدهد:« پانزده روز بعد در نامه پنجم، این ورطه طی میشود و گسست سیاسی به اوج میرسد:«این اقدامات(کنترل تولید و توزیع و غیره) در کلیت و تکامل خود، به معنای گذار به سوسیالیسم میباشند. سوسیالیسم در روسیه نمیتواند یکباره بدون اقدامات گذرنده تحقق پذیرد. اما به عنوان نتیجه چنین اقدامات انتقالی کاملا قابل تحقق و به تمام معنی ضروری است»
 و خود در ادامه مینویسد:
«لنین دیگر در پی آن نیست که از«طبقه بندی نظری»این اقدامات سر باز زند و آنها را دیگر نه به عنوان «اقدامات» دموکراتیک بلکه به عنوان گذار به سوسیالیسم تعریف میکند.»(همانجا، ص 45-44)
برای اینکه ببینیم حرف لووی درست است یا خیر ، نخست باید ببینیم که اقدامات مورد اشاره لنین کدامند:
لنین در نامه سوم مینویسد:
«آیا پرولتاریای روسیه خون خود را نثار کرده است تا فقط و فقط وعده های شیرین اصلاحات دموکراتیک سیاسی تحویل بگیرد؟ آیا امکان دارد پرولتاریا بر خواست خود مبنی بر اینکه همه زحمتکشان باید بلافاصله بهبودهایی در اوضاع خویش ببینند و لمس کنند پافشاری نکند و انجام آنرا تضمین ننماید؟ اینکه هر خانواده باید نان داشته باشد؟ اینکه هر طفلی باید یک شیشه شیر سالم داشته باشد و هیچ بزرگسالی در خانواده ثروتمند نباید جرات کند، مادام که کودکان تامین نشده اند، قطره ای شیر اضافه بخورد؟ که کاخها و آپارتمانهای تجملی ای که تزار و اشراف رها کرده و رفته اند، نباید خالی بماند؛ بلکه باید سر پناهی برای بی خانمان ها و بینوایان شود؟ چه کسی جز یک میلیشیای مردمی، که  زنان و مردان یکسال در آن شرکت دارند، میتواند این اقدامات را به انجام برساند.»(نامه هایی از دور، نامه سوم، 11 مارس 1917، ترجمه فارسی، ص 11)
لنین سپس ادامه میدهد:
«این اقدامات هنوز اجزاء تشکیل دهنده سوسیالیسم نیست.اینها به توزیع وسائل مصرف مربوط میشود و نه تجدید سازمان تولید. این اقدامات هنوز به معنای «دیکتاتوری پرولتاریا» نیست، بلکه اجزاء تشکیل دهنده «دیکتاتوری انقلابی- دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان تهیدست» است. مسئله بر سر جور کردن یک طبقه بندی تئوریک نیست. این اشتباه خواهد بود اگر ما سعی کنیم وظایف عملی سریعا در حال رشد، مبرم و پیچیده  انقلاب را بزور در تخت پروکراست یک تئوری، آن هم با درک محدودی از آن، جای دهیم، بجای اینکه تئوری را اساسا و عمدتا راهنمای عمل سازیم»(همانجا، تمامی تاکیدها از لنین است)
همچنانکه می بینیم لنین خود به روشنی، صراحت و تاکید میگوید «هنوز... سوسیالیسم نیست زیرا اینها به توزیع وسائل مصرف مربوط میشود و نه تجدید سازمان تولید»؛ اما لووی مینویسد که این اقدامات «کنترل تولید و توزیع» است و در ثانی میگوید که لنین در «تردید» است که این اقدامات را سوسیالیستی بنامد. به عبارت دیگر بر مبنای نظر لووی لنین هنوز در بند اینکه «انقلاب روسیه فقط بورژوایی است» اسیر است و هیچ انتقال و یا تبدیلی را از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی مجاز نمیداند. وی مدعی است که چنین اقداماتی در نامه پنجم «سوسیالیسم» خوانده میشوند.
بطور کی توجه اساسی لنین معطوف به پاسخ گویی به  «وظایف عملی سریعا در حال رشد، مبرم و پیچیده» است و نه اینکه این وظایف و اقدامات بسرعت در حال تغییر را زیر نام هایی معین و در چارچوب یک تئوری که به نظر وی درک های محدودی( و منظور وی جدای از افرادی همچون کامنف، بویژه بلشویکهای قدیمی است) از آن وجود دارد، بگنجاند. او میتواند تنها بطور کلی بگوید این اقدامات هنوز چه چیزی نیستند. یعنی هنوز به چه چیزی تغییر کیفی نیافته اند. از نظر لنین تئوریها پاسخ مسائل را بطور کلی میدهند و نه بطور مشخص. در عمل و در پاسخ به موارد مشخص مرزهای معینی که یک طبقه بندی تئوریک را از طبقه بندی دیگر جدا میکند، شکسته میشوند. لذا نمیتوان بطور دقیق و معین خاطر نشان کرد که فلان اقدام پاسخی دموکراتیک است و در مرحله نخست قرار میگیرد یا پاسخی سوسیالیستی است و در مرحله دوم قرار میگیرد.
اشاره لنین به درک های محدودی که از تئوری(انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی، رابطه آن دو و در مجموع مارکسیسم) در اینجا بسیار مهم است. زیرا همچنانکه خواهیم دید نشان میدهد درک لنین از تئوری انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی و نیز شعارهای و خواستهای منطبق با آنها در همان زمان نگارش این نامه با بلشویکهای قدیمی در تضاد بوده است.
و اما نامه پنجم: در این نامه اقداماتی نه سوسیالیسم بلکه به مثابه انتقال به سوسیالیسم خوانده میشوند که بکلی متفاوت از اقدامات مندرج در نامه سوم هستند:
«...(1) یافتن مسیر مطمئن به سوی مرحله بعدی انقلاب، یا به انقلاب دوم، که (2) باید انتقال قدرت سیاسی از دولت ملاکان و سرمایه داران(گوچکف ها، لووف ها،میلیوکف ها،کرنسکی ها) به دولت کارگران و دهقانان تهیدست باشد.(3) این دولت اخیر باید به شکل شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان تهیدست سازمان یابد،(4) ماشین دولتی کهنه  باید شکسته شود، کاملا خرد شود، ارتش، نیروی پلیس، و بوروکراسی( مستخدمین رسمی)، این باید برای تمام دولت بورژوازی عمومی باشد، و جانشین برای این ماشین،(5) نه فقط یک سازمان توده ای، بلکه یک سازمان همگانی از تمامی مردم مسلح.(6) فقط همچون یک دولت،«همچون» یک ترکیب طبقاتی( «دیکتاتوری انقلابی -  دموکراتیک کارگران و دهقانان تهیدست»)و همچون ارگانی از دولت (میلیشیای کارگری) که توانایی انجام موفقیت آمیز مشکلات فوق العاده و تمامی وظایف  فوری و اصلی  لحظه ی حاضر را خواهد داشت، که از این قرارند: دست یافتن به صلح ، نه یک  صلح امپریالیستی، نه یک معامله بین قدرت های امپریالیستی درباره تقسیم غنایم بوسیله سرمایه داران و دولتهاشان، بلکه یک صلح پایدار و دموکراتیک،  که بدون انقلاب پرولتاری در یک سلسله کشورها نمیتوان به آن دست یافت.(7) در روسیه، پیروزی پرولتاریا میتواند در یک آینده بسیار نزدیک بدست آید، فقط اگر،از گام نخست، کارگران بوسیله اکثریت عظیم دهقانانی پشتیبانی شوند که در حال جنگ برای مصادره اراضی مالکان هستند(و برای ملی کردن تمامی زمینها..)8) در پیوند با یک انقلاب دهقانی، و پایه های آن، پرولتاریا میتواند و باید، با تهیدست ترین بخش از دهقانان متحد شود، و گام بعدی را به سمت کنترل تولید و توزیع محصولات اساسی ، به سمت ایجاد «خدمات عمومی کارگری» و غیره بردارد...سرتاسر این گامها و نیز گسترش آنها نشانه انتقال به سوسیالیسم خواهد بود، که در روسیه بگونه ای مستقیم ، با یک ضربه، و بدون اقدامات انتقالی، نمیتوان به آن دست یافت، اما همچون نتیجه ی این اقدامات انتقالی ضرورتی مبرم و کاملا قابل دستیابی  است... بنابراین، بگونه ای خلاصه، این برنامه ای است که ما، بر مبنای ارزیابی نیروی طبقات در روسیه و انقلاب جهانی، و همچنین تجربه ی 1871 و 1905، تنظیم کرده ایم. »(نامه پنجم، برگردان از متن انگلیسی کلیات آثار، جلد بیست سوم، ص 341-340، تاکیدها از لنین است).
اکنون خواننده خود میتواند داوری کند که لنین چه اقداماتی را انتقال به سوسیالیسم میخواند و در مقایسه با اینها آیا اقدامات مندرج در نامه سوم را میتوان سوسیالیسم خواند و یا خیر؟ 

ادامه دارد.

 م- دامون
شهریور 96
یادداشتها
1-    این بسیار جالب است که لووی در حالیکه لنین را متهم به چنین انحرافاتی میکند به ترتسکی عزیزش یک تاج گل هدیه میکند:« ترتسکی تنها(یا تقریبا تنها)استثنا در برابر این قانون آهنین بود و در کتاب نتایج و چشم اندازها... نخستین کسی بود که از دگم ماهیت بورژوایی - دموکراتیک انقلاب آتی روسیه فراتر رفت.»(همانجا، یادداشتها، ص 51 یادداشت 9).  منظور از «قانون آهنین»  و «دگم» چیست؟ اگر منظور این است که لنین و بلشویکها صرفا به یک مرحله ی انقلاب بورژوایی - دموکراتیک( بنا به نظر لووی یک «دگم») باور داشتند که این تحریف نظرات آنهاست. زیرا لووی خوب میداند که لنین و بلشویکها نمیگفتند که انقلاب روس صرفا یک ماهیت بورژوایی - دموکراتیک دارد. آنها میگفتند که انقلاب در روسیه دو مرحله دارد. یکی مرحله بورژوایی – دموکراتیک و دیگری مرحله ی پرولتری – سوسیالیستی که لووی خود به آن به عنوان «برنامه حداقل و حداکثر» اشاره میکند. از سوی دیگر، آیا چنانچه لنین و بلشویکها بخواستند به چنین «دگمی» اعتقاد نداشته باشند آیا باید میگفتند که انقلاب آتی روسیه ماهیت بورژوایی– دموکراتیک ندارد، بلکه ماهیت پرولتری– سوسیالیستی دارد؟ در این صورت آنها باید روی برنامه حداقل و حداکثر خط میکشیدند و صرفا به یک برنامه و یک انقلاب یعنی انقلاب سوسیالیستی باور میداشتند. اگر منظور این است که باید از این انقلاب بورژوایی - دموکراتیک در همان زمان یعنی در فرایند انقلاب 1905فراتر میرفتند، که ما میبینیم آنها در سال 1917 نیز آن هم پس از آن همه کار تبلیغی و ترویجی و بروز جنگ و انقلاب و قدرت دوگانه( و با توجه به سازش شوراها با حکومت موقت بورژوازی) نیز بسادگی نمیتوانند فراتر بروند، چه برسد در سال 1907-1905 که طبقه کارگر و مجموعه شرایط  بسیار ناپخته تر از فوریه1917 است.
2-     واژه «ماتریالیسم» پیش از «یعنی هوشمند» در عبارت دوم  صحیح  نیست و باید جای خود را به واژه ایده آلیسم بدهد. حال یا مشکل در ترجمه بوده و یا در چاپ؛ لووی هم در نوشته خود میگوید «برعکس به ایده آلیسم هوشمند یعنی دیالکتیکی نزدیک تر است». که خودش برعکس عبارت لنین است. زیرا لنین میگوید ایده الیسم دیالکتیکی به  ماتریالیسم دیالکتیکی نزدیک تر است و نه ماتریالیسم دیالکتیکی به ایده آلیسم دیالکتیکی. چنانچه این امر آگاهانه باشد، یک تحریف است در عبارت لووی  نقطه استوار و تکیه گاه ایده آلیسم دیالکتیکی است؛ در عبارت لنین نقطه استوار و تکیه گاه  ماتریالیسم دیالکتیکی است. 
3-    به عبارت دیگر، پیش از این دو ماه(و همچنانکه پایین تر خواهیم دید پیش از حدود دو هفته فاصله نامه ی سوم و نامه پنجم) از این قیود آزاد نشده بود. جالب اینکه لنین مطالعه ی هگل را طبق گفته ی حضرات درسپتامبر 1914 اغاز کرده و در ژانویه 1915 تمام کرده بود و اغلب همان نامه به گرانات را که لووی نیز به آن اشاره میکند، مدرک این تغییر نظرات در مورد دیالکتیک میدانند. از این دیدگاه لنین در ژانویه 1915 از قیود ماتریالیسم پیش دیالکتیکی رها شده بود اما از نظر سیاسی درکهای این ماتریالیسم پیش دیالکتیکی را تا نامه هایی از دور( نامه سوم) دارد.
4-    توجه کنیم که لنین تا «سر بزنگاه» هنوز همچون پیش میاندیشید.انسان یاد جناب دونایفسکایا و تغییر لنین در هنگام مطالعه ی فصل «مفهوم» در علم منطق هگل میافتد. آن یکی فلسفی بود این یکی سیاسی – تاکتیکی!؟
5-    لووی از یکسو نظر واقعی خود را سرراست و روشن نمیگوید و این در تمامی مقاله وی به چشم میخورد و از سوی دیگر نظرات مقابل را مداوما و  با عبارت بندی های متفاوت تحریف میکند.«انقلاب روسیه فقط میتواند انقلاب بورژوایی باشد».همان گونه که در بالا اشاره کردیم لنین و بلشویکها چنین باوری نداشتند(ما در ادامه بررسی مقاله لووی به ایده های اصلی دو تاکتیک سوسیال دموکراسی  در انقلاب دموکراتیک لنین مراجعه خواهیم کرد)از سوی دیگر اگر انقلاب نباید «فقط » بورژوایی باشد، آنگاه هم میتوان گفت« فقط  میتواند سوسیالیستی باشد» و این همان نظر کذایی ترتسکی و نیز لووی است. و هم میتوان گفت که نمیتواند فقط بورژوایی باشد بلکه میتواند دو مرحله ای باشد. یعنی بورژوایی– دموکراتیک و پرولتری – سوسیالیستی که به هم آمیخته اند.اما مرحله نخست آن فقط میتواند بورژوایی – دموکراتیک باشد. ما در بخش بعدی خواهیم دید که لنین گر چه تعدیلها و تغییراتی در تزهای مندرج در دو تاکتیک ... آنهم در وابستگی به شرایط عینی بوجود آورد، اما نه تنها در همان زمان بلکه حتی سالها پس از انقلاب اکتبر، بر ایده های اساسی مندرج در آن تاکید کرد.
6-    تاریخ این دو نامه، نامه سوم 11 مارس و نامه چهارم 12 مارس و نامه ی پنجم  26 مارس است.  
7-    منظور بین 11 تا 26  مارس یعنی به مدت دو هفته است. 
8-    یعنی در این نامه که در ماه مارس 1917 نوشته  شده است لنین هنوز اثرات مطالعه دیالکتیک را آشکار نکرده است و تابع همان «ماتریالیسم متافیزیکی» کذایی حضرات است.
9-    پایین تر خواهیم دید که «اقدامات مشخصی» که لنین «توضیح میدهد» صرفا در حوزه توزیع  وسائل مصرف است و ربطی به تولید ندارد، و لنین خود نیز بر این نکته تاکید میکند.